گفتگوی روزنامه جام جم با محمد جواد لاریجانی
سئوال : چرا برخي اصلاحطلبان به جايي رسيدند كه در مقابل نظام قرار گرفتند؟
اين مساله نياز به موشكافي دارد. اگرچه ممكن است تئوريهاي مختلفي در اين زمينه وجود داشته باشد، تئوري كه من در خصوص فرجام ناكام اصلاحطلبي در ايران به آن معتقدم خدمتتان عرض ميكنم. به نظر من اصلاحطلبي در كشور ما، همان مسيري را رفت كه مجاهدين خلق در ايران رفتند. مجاهدين خلق كه بعدا به منافقين تبديل شدند از آسمان نيامده بودند، بلكه بچههاي متدين همين مملكت بودند كه با وجود فهم سطحيشان از اسلام، علقههاي ديني داشتند. ...... به نظر من همان مسيري كه مجاهدين خلق رفتند دوباره تكرار شد كه داراي سه فاز مهم است. فاز اول، تنظيم يك مبناي فكري ناسازگار بود كه اسم آن را قبلا در ادبيات ما التقاط ميگذاشتند. فاز اول بتدريج خودش را به فاز دوم كه ظهور نفاق بود رساند و نفاق هم به طور طبيعي به تقابل با نظام ختم ميشود.
عين همين سه مرحله كه درخصوص مجاهدين خلق اتفاق افتاد در مورد اصلاحطلبي نيز تكرار شد. اصلاحطلبان ايران، بچه مسلمانهاي خودمان بودند و افرادي بودند كه در انقلاب هم سابقه داشتند، منتها فهم سطحي اين افراد از دين در كنار مدهوش شدن در مقابل پيشرفتهاي ليبرال دموكراسي سكولار باعث شد كه در بهترين حالت، اسلام را براي خانه و در امور خصوصي قبول داشته باشند. مبنايي كه آنها انتخاب كردند براين اساس بود كه ميخواستند سكولاريسم را با اسلام آشتي بدهند و اسم آن را نوانديشي ديني گذاشتند. شما اگر ادبيات دوم خرداد 76 را مرور كنيد، ميبينيد كه به اسم نوانديشي ديني تلاش كردند به تفكر سكولار يك نماي اسلامي بدهند. شما وقتي روزنامههاي دوم خرداد را ورق ميزنيد ميبينيد كار به جايي رسيد كه حتي اسلام را براي امورخصوصي هم مندرس اعلام ميكردند. ..... اين ناسازگاري ايدئولوژيك هيچ نتيجهاي نميتوانست داشته باشد مگر اين كه به يك نفاق برسد. .....روند طي شده از سوي جريان اصلاحطلبي در ادامه به نفاق رسيد و اين نفاق بروزهاي مختلفي دارد.
شكل اول بروز آن اين است كه شما بگوييد ما ميخواهيم در انتخابات شركت كنيم، قانون را هم قبول داريم و در چارچوبهاي مشخص شده كار ميكنيم، ولي از فضاي انتخاباتي استفاده كنيد و مردم را كه براي انتخابات بسيج كردهايد به سمت كار ديگري كه مورد نظر شماست، بكشانيد.
فاز سوم اين حركت همان طوركه قبلا اشاره كردم تقابل با نظام است. به اعتقاد من اين سه مرحله را كه ما در فرجام مجاهدين خلق ديديم، دقيقا در رفتار اصلاحطلبي در ايران نيز مشاهده كرديم. تحليل من اين است كه اينها به خاطر آن نقص مبنايي كه داشتند به طور طبيعي به تقابل با نظام رسيدند و از اين فرصت انتخابات، استفاده كاملا منافقانه كردند. آقاي موسوي ميبايست بسيار زرنگتر از اين حرفها ميبود و به نظر من ايشان در گردابي گرفتار شده است و سرانجام خودش را با سرانجام اصلاحطلبي گره زده است. اصلاح طلبي در ايران مرد، همانطور كه نفاق و مجاهدين خلق در ايران نابود شدند....
.......علت اينكه ما آسيب ميبينيم و بچههاي ما گرفتار ميشوند و نميتوانند اين مرزها را از هم تفكيك كنند، همين است كه نيروهايي كه سابقه دارند، دلسوز بودند و متدين بودند، داخل اين دامها ميافتند.
مگر بچههايي كه جزو منافقين شدند چطور بچههايي بودند. من زماني كه خودم قبل از انقلاب در دانشگاه شريف بودم، آنجا مهد فعاليتهاي سياسي بود. بچههايي كه جزو مجاهدين بودند، بچههاي بسيار متديني بودند. ما ساعتها با يكديگر مباحثه ميكرديم كه آيا اسلام احكام دارد و يا خير و اينكه احكام اسلام براي حال حاضر كاربرد دارد يا نه؟ آيا اسلام مندرس است يا خير؟ همه اين مباحثهها نشان ميداد كه نقاط ضعفي در ذهن آنها وجود داشت كه آنها را به اين فضاحت رساند.
اتفاقا مثالي كه من زدم براي اين است كه ما در طول انقلابمان يك نمونه ديگر از اين كژراهه را داشتيم. كژراههاي كه از بچههاي مسلمان شجاع ما بها گرفت و هزينه كرد. آنهايي كه جلوي نظام طاغوت ميايستادند بچههاي شجاعي بودند و هر كسي جرات نداشت مقابل رژيم شاه بايستد. اينها حاضر بودند جان خودشان را در اين راه فدا كنند
......امروز هم بايد براي مردم و بخصوص تحصيلكردهها كاملا تبيين شود كه كژراهه اصلاحات از كجا شروع شد، چرا به نفاق رسيدند و چرا به تقابل با نظام رسيدند؟
......يكي از گرفتاريهاي حركت اصلاحطلبانه در ايران اين است كه سابقه دموكراسي ندارد. يعني زماني كه اينها قدرت را در دست داشتند هيچوقت علاقهاي به شيوههاي دموكراتيك نداشتند.
خوب است شما همه مواردي را كه آقاي مهندس موسوي الان اشكال ميگيرد با 10 سالي كه ايشان در قدرت بود مقايسه كنيد. مثلا ايشان اشكال ميگيرد كه چرا بعضيها نميتوانند حرفهايشان را بزنند. بايد از او بپرسيم در 10 سالي كه شما در حكومت بوديد چند صدا عليه دولت وجود داشت. در آن زمان فقط يك روزنامه در اين جبهه بود كه آن هم روزنامه رسالت بود. همين يك روزنامه هم كه پيدا شد چندين بار مورد هجوم شديد آقاي موسوي قرار گرفت.
ايشان درخصوص بازجوييها و اعترافات سوال ميكند. ما از آقاي موسوي سوال ميكنيم كه در 10 سالي كه شما در حكومت بوديد وضعيت چگونه بود؟ البته ما نميگوييم كه الان وضعيت، بسيار خوب است اما ميخواهيم مقايسه كنيم.
آقاي موسوي بفرمايند كه چند اعتراف و بازجويي در زمان ايشان از صداوسيما پخش شد؟ در مورد كداميك از آنها ايشان اعتراض كردند؟
......در زمان دولت آقاي موسوي موارد متعددي بود كه افراد بازجويي شدند و جلوي تلويزيون آمدند و اعتراف كردند. ايشان در آن زمان نه تنها اعتراضي نكرد بلكه كلي هم از وزير اطلاعات خود تقدير كرد. البته اين مساله را عرض كنم كه من طرفدار اين مساله هستم.
به عنوان مثال در زمان آقاي موسوي، مهدي هاشمي را گرفتند و محاكمه كردند، جلوي تلويزيون هم آوردند. با گروهك فرقان هم همين كار را كردند. من شخصا طرفدار اين كار بودم. زيرا اين مساله براي روشن كردن ذهن مردم بسيار اساسي بود........
http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100914260357
lundi 10 août 2009
Inscription à :
Publier les commentaires (Atom)
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire
دوستان عزیزی که پیام می نویسید. لطف کنید در صورت امکان پیام ها را با حروف فارسی بنویسید تا قابل خواندن باشد. خواندن فارسی با حروف لاتین مشکل است. ضمنا بهتر است بجای گزینه ناشناس، گزینه نام را انتخاب کرده و یک نام - حتما لازم نیست واقعی باشد - بنویسید. اگر مایل به تماس با من هستید می توانید به ایمیل من نامه بنویسید. موفق و پیروز باشید.
atefehm@hotmail.com