lundi 31 août 2009

خاوران؛ ۲۱ سال پس از کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷

رادیو فردا
در روزهای قبل، از سوی نهادهای امنيتی جمهوری اسلامی به خانواده‌های قربانيان هشدار داده شده بود تا از رفتن به گورستان خاوران خودداری کنند. اين مسئله را دو تن از اعضای اين خانواده‌ها که نخواستند نامشان فاش شود به راديو فردا گفتند.
مأموران پليس و لباس شخصی‌ها نيز از فاصله دور از رفتن بستگان قربانيان به گورستان خاوران جلوگيری می‌کردند.يکی ديگر از کسانی که روز جمعه به خاوران رفته بود به راديو فردا گفت: «تعداد زيادی از نيروهای معروف به لباس شخصی را ديده است که در برابر در ورودی گورستان خاوران گرد آمده بودند تا از ورود خانواده‌ها جلوگيری کنند».

در گورستان خاوران شمار نامعلومی از قربانيان کشتار زندانيان سياسی در سال ۶۷ در دو گور دسته جمعی به طول ۱۰ متر و به عرض دو متر به خاک سپرده شده‌اند.اما در سال ۱۳۶۷ چه اتفاقی افتاد؟آنگونه که آيت‌الله حسينعلی منتظری که در آن زمان فقيه عاليقدر، اميد امام و امت و جانشين آيت‌الله خمينی ناميده می‌شد، در کتاب خاطرات خود شرح داده است پس از پايان جنگ ايران و عراق و شکست عمليات نظامی سازمان مجاهدين خلق عليه حکومت ايران، آيت‌الله خمينی دستور داد همه مجاهدان زندانی که به گفته او بر سر موضع پای فشاری کرده و می‌کنند، اعدام شوند.تشخيص بر سر موضع بودن و تعيين سرنوشت آنان به يک کميته سه نفره متشکل از قاضی شرع، دادستان و نماينده وزارت اطلاعات محول شد.تعداد دقيق زندانيانی که در کشتارهای سال ۱۳۶۷ کشته شده اند هنوز معلوم نيست، اما آيت‌الله منتظری در کتاب خاطرات خود شمار کشته‌شدگان را با ترديد از دو هزار و ۸۰۰ تن تا سه هزار و ۸۰۰ تن ذکر کرده است.سايت اينترنتی «عصر نو» نام و مشخصات چهار هزار و ۴۸۵ تن از قربانيان را با ذکر وابستگی سازمانی آنها منتشر کرده است که بيشتر آنها از مجاهدين خلق بوده‌اند. شماری از قربانيان نيز از گروه‌های مختلف کمونيستی يا گروه‌های کرد بودند.

اما سازمان مجاهدين خلق که اعضا و هواداران آن هدف اصلی اين کشتارها بودند، رقم کشته‌شدگان را بسيار بيش ازاين می‌داند.بهزاد نظيری، عضو شورای ملی مقاومت، در اين باره به راديو فردا می‌گويد: «اين ليست يک بار در سال ۲۰۰۱ با سه هزار و ۲۰۸ نام و يک سال بعد با بيش از چهار هزار و ۲۰۰ نفر منتشر شد. ولی بايد بگويم در همين ليست حدود ۸۰ درصد آمار مربوط به زندان‌های تهران مانند اوين، قزل حصار و گوهردشت است در حالی که تعداد قربانيان کشتار سال ۶۷ بيش از ۳۰ هزار نفر برآورد می‌شود. اين نکته را درنظر بگيريد که از نظر مکانی و زمانی اين قتل‌عام‌ها نه به ماه‌های مرداد و شهريور محدود بود و نه به شهر تهران».

آقای نظیری ادامه می‌دهد: «سازمان عفو بين‌الملل در گزارش خود می‌گويد از مردادماه تا آخر سال ميلادی در زندان اصفهان به طور متوسط روزی ۱۰ نفر زندانی سياسی اعدام شده‌اند که اگر محاسبه کنيد می‌شود یک هزار و ۶۰۰ نفر فقط متعلق به زندان دستجرد اصفهان«.اما شمار قربانيان هرچه باشد از ابعاد جنايت نمی‌کاهد.

ناصر زرافشان، وکيل دادگستری در تهران، سال گذشته در بيستمين سالگرد کشتار زندانيان سياسی به راديو فردا گفته بود: «واقعيت اين قتل‌ها را همه می‌دانيم و قاتلين را هم می‌شناسيم. بسياری از اين زندانيان محکوميت زندان مشخصی داشتند و حتی روز پايان دوران حبس آنها هم مشخص بود، ولی آنها را اعدام کردند. يعنی حکومت به حکمی که دادگاه انقلاب خودش هم صادر کرده بود احترام نگذاشت و بچه‌ها را کشتند».آقای زرافشان ادامه می‌دهد: «اين قتل‌ها مثل يک زخم باز است، تمام کسانی که گور جمعی درست کردند و کسانی که مرتکب کشتار بدون دادرسی شدند، نتوانسته‌اند از ملعنت آن فرار کنند«.پس از گذشت ۲۱ سال، مسئولان حکومت جمهوری اسلامی هنوز به انجام اين اعدام‌ها اعتراف نکرده‌اند.

dimanche 30 août 2009

کجا ایستاده ایم؟ یا کجا ایستاده ای؟- پاسخی به سئوال اسماعیل یغمایی

با توجه به اینکه مطلب اسماعیل یغمایی در سایت دیدگاه به عنوان یادداشت روز و همچنین در وبلاگ نوشته های اسماعیل منتشر شده بود، این مطلب را برای هر دو فرستادم تا بعنوان پاسخ درج کنند. توصیه می کنم قبل از خواندن پاسخ من، اول مطلب اسماعیل یغمایی را که لینکش در بالا آمده را بخوانید.

عاطفه اقبال
atefehm@hotmail.com

سئوالی بجاست. سئوالی است که به نظر من، تک تک ما در فاز فعلی تا از آن عبور نکنیم، نخواهیم توانست جای خود را در میانه این بازار پر هیاهوی سیاست پیدا کنیم و تنها از آن نقطه به بعد حرکتمان امکان پذیر است. آنهایی که در رابطه با سازمان و گروهی هستند که وضعیتشان مشخص است و طبق معمول خود و موضع ایستادن خود را با آن حزب و گروه و سازمان تنظیم می کنند. و نقطه نظرشان نیز قابل احترام است. اما مایی که ادعای مستقل بودن داریم و خدا را هم بنده نبوده و نیستیم. در لحظه لحظه این مسیر، و در هر فتنه سیاسی باید از خود بپرسیم : کجا ایستاده ایم؟ و بر اساس تحلیل های خودمان موضع گیری کنیم. یادداشت هفته ی اسماعیل وفا بهانه ای شد که به یک دیدگاه که اینروزها به نوعی مد روز خارج کشور شده است، بپردازم.

کجا ایستاده ایم؟ من میخواهم بطور خاص در این پاسخ، سئوال را به خود اسماعیل یغمایی برگردانم. بخاطر اینکه فکر میکنم هر مطلبی که نوشته می شود. از موضع و مکان نویسنده اش حکایت دارد. از جایی که ایستاده ایم. دنیا و وقایع آنرا می بینیم و تحلیل می کنیم. بخاطر همین من می خواهم از اسماعیل عزیز، دوستانه بپرسم : شما، کجا ایستاده ای؟


اما قبل از هر چیز میخواهم به این نکته اشاره کنم که جدای از سمبلیک بودن این سئوال، حداقل خود من از زمانی که بیادم می آید هرگز نه تنها نایستاده ام بلکه بیشتر از راه رفتن عادی، دویده ام! و این احوال اکثر ما چه در هیئت فردی، و چه درهیئت سازمانی بوده است. البته منظورم آنهایی است که هیچگاه به روزمرگی و افتادن در مسیر یک زندگی عادی تن نداده اند. ما هیچوقت وقت ایستادن و نفس کشیدن نیافته ایم. هستند کسانی که در میانه ی این راه پرفراز و نشیب از نفس افتاده اند و ناچارا ایستاده اند. تعدادی نیز خسته شده اند و انتخاب کرده اند که بایستند و چمدانهایشان را بعد از سالها بر روی زمین بگذارند. ولی تا جایی که به خود من و بسیاری دیگر برمیگردد، همیشه گفته ام که ایستادن کار ما نبوده و نیست. بقول اقبال لاهوری : "ما زنده به آنیم که آرام نگیریم. موجیم که آسودگی ما عدم ماست".


و اما در مورد خود تو باید بسته به اینکه در کجا ایستاده ای جوابت را داد. در این سی سال خودت تائید میکنی که بارها مکان و بلندای ایستادنت را تغییر داده ای. دیدگاه تو در این سی سال در مورد مسائل مختلف اعم از سیاست، مذهب، جامعه، هنر و ...بسیار عوض شده است. تا جایی که من گاهی هراس داشته ام، نکند اصلا در جایی نایستاده ای و زیر پایت خالیست!؟؟

اما ، من پاسخم را به اسماعیلی میدهم که در مکان امروزهر چند متزلزل ایستاده است و این مطلب را می نویسد. البته باز هم در همین لحظه زیر پایت را خیلی محکم نمی بینم! کلمه به کلمه مطلبت به نظر من حاکی از خالی بودن زیر پایت و سر در گمی ات دارد و همانطور که خودت هم اشاره کرده ای، باید قبل از هر چیزی مشخص کنی که کجا می خواهی بایستی؟ تا از این سردرگمی بیرون بیایی.


با تو در این نکته موافقم که " درشت کردن این مطلب خود به اندازه ی جواب مهم است " . با کسانی که بقول تو " این سئوال هنوز برایشان جایی از اعراب ندارد " نیز کاری ندارم که با چنین افرادی هرگز دمخور نبوده ام! از اینکه دیگرانی به قول تو " الاغشان را همچون گذشته انگار نه انگار که خبری شده، میرانند" نیز برخلاف تو دچار حیرت نشدم. چون الاغ بعضی از آنها طی یک استراتژی مشخص – درست یا غلط - طی این سی سال طی طریق کرده است و بعد از این هم خواهد کرد. نکته مهم برای من این است که آنچه که تو " الاغ " نامیده ای، هنوز بعد از این همه سال در حال رفتن است و در وسط جاده وا نمانده است! البته که من برخلاف تو آنرا نه " الاغ " که " اسبی تنومند" میدانم که از میان آتش و خون در این سالهای وانفسا با گردن کلفتی عبور کرده است.- بحثم در درست و غلط بودن استراتژی ها و تاکتیک ها نیست که در اینرابطه هر کس نظر خودش را دارد-


اما دروغ چرا! از " طی طریق وا ماندن تو " و اینکه گفته ای : این موج سبز تبدیل به امواج و بعد هم رودخانه شده! بدون هیچ تردیدی، دچار حیرت شده ام! و راستش تعجب کردم که با این دیدگاه، چرا تا دریا و اقیانوس و سیل و سونامی برای این موج سبز! پیش نرفته ای و به رودخانه قناعت کرده ای!
اگر بخواهم با تو فراز به فراز نوشته ات را بررسی کنم . باید بگویم، تا قبل از قیام اخیر را با هم موافق هستیم که از درون این امامزاده، آبی برای ملت ایران که من و توی حقیر هم جزوش می باشیم، گرم نمی شود. و دعوای جناح ها هم باز بقول خودت " همان جنگ سگ و شغال است". تا این جا با هم دعوایی نداریم.
اما اختلافمان آنجایی اساسی می شود که تو قیام را به جناح های رژیم وصل میکنی و رهبری آنرا مفت و آسان به دست امثال موسوی و کروبی – با تمام فحش هایی که نثارشان می کنی - می دهی! نوشته ای :


" عجالتا رهبری جنبش به دست جناحی از این رژیم است که چند آب شسته ترش موسوی و جناب کروبی است و در کنارشان دانه درشتهایی صف کشیده اند که آدم وقتی اسمشان را میشنود دندانهایش از ترس تق تق به هم میخورد. نجبایشان هاشمی رفسنجانی، موسوی تبریزی، صانعی و بسیار کسانی هستند که هم در این سالها بسیار غارت کرده اند و هم بسیار کشته اند ....و پذیرش چنین نجبائی درصدر جنبشی که البته سه چهار میلیون آدم در تهران به دنبالش هستند کار همه کس نیست و واقعا هم همت!! می خواهد و هم غیرت!. فقیر وقتی به این چیزها فکر می کنم سرگیجه ام بیشتر میشود و به عنوان آدمی که سالهای متمادی سرخ و نیمه سرخ و نارنجی بوده ام و دلم میخواسته در این مملکت تحولی رخ بدهد که دزدها و قاتلها بروند و یک مشت آدم حسابی و یا حداقل نیمه حسابی بیایند نمی توانم به این سبز دلخوش کنم."

اگر به سیر این جنبش نگاهی دقیق بیافکنیم، بطور روشن خواهیم دید که رهبری هیچ یک از تظاهرات های اعتراضی مردم از اول و تا به امروز در دست هیچ کدام از این آقایانی که تو عنوان " رهبر" به آنها می دهی، نبوده است. خود آنها هم با اشراف به این واقعیت تا بحال هیج جا خود را رهبر این جنبش معرفی نکرده اند. تنها آدم هایی مثل اکبر گنجی، محسن مخملباف و سازاگارا و خارجه نشینانی از این قبیل هستند که هنوز ریش خود را سبز نگه داشته و با "توهمی سبز" موسوی و کروبی و هاشمی را علم می کنند تا مبادا به تمامیت نظام ضربه ای وارد شود! که خوب میدانند، ضربه به تمامیت نظام همانا و از صحنه خارج شدن این آقایان نیز همانا! همانها که هنوز کلامشان با " امام ره" شروع میشود و خود را پیرو صدیق او میدانند! سابقه ی اینها هم که در سپاه پاسداران، راهروهای بازجویی اوین و دم و دستگاههای حکومتی و نقششان در سرکوب مردم در این سالها بسیار روشن است و نیازی به توضیح ندارد.

درست است که این جنبش بر اساس اعتراض به تقلب در انتخابات و رای مردمی که دزدیده شده بود، شکل گرفت و اولین خواسته اش بطور طبیعی " رای منو پس بده " بود. اما همه شاهد بودند که قیام بسرعت غیر قابل باوری چهره عوض کرد و بسیار جلوتر از این "نامزدهای انتخاباتی" مسیری بس رادیکال را پیمود و به پیامهای "موسوی" مبنی بر تظاهرات سکوت و آرامش و بدون شعار توجه ای نکرد و شعارهایش را هر چه رساتر فریاد زد.


کجا؟ شعار "مرگ بر دیکتاتور" و "مرگ بر خامنه ای" جزو شعارهای این" نامزدهای انتخاباتی" بود!؟ سقف شعارهای این "نامزدهای انتخاباتی" بقول من و بقول تو این" رهبران جنبش"! از اول تا به امروز در " تقلب انتخاباتی" بسته شده است. همه ی اینها از همان ابتدا از مردم بسیار عقب تر حرکت کرده اند.همه شاهد بودند که مردم، موسوی را بزور به نماز جمعه ی رفسنجانی دعوت کردند! آیا نماز جمعه هاشمی را گوش کرده ای که با التماس از پشت بلندگو از مردم میخواهد :" شعار ندهید من حرفهای شما را خواهم زد!" و مردم همچنان شعار می دهند. آیا ویدئوی این نماز جمعه را دیده ای که شعاردهنده میگوید : " خونی که در رگ ما است، هدیه به رهبر ماست!" و جوانان فی البداهه و بدون آمادگی قبلی جواب میدهند : " خونی که در رگ ماست، هدیه به ملت ماست". دقت کرده ای که تمام تلاش رفسنجانی در آن نماز جمعه ای که با هماهنگی خامنه ای صورت گرفته بود. این بود که مردم و نظام را با هم آشتی بدهد!؟ ولی مردم همه ی نقشه هایشان را به هم زدند و این تجمع را به یکی از تجمع های ضد رژیم تبدیل کردند.

کجا !؟ دختر و پسر جوان، دست در دست و در کنار هم آنهم با کفش به نماز ایستادنشان در مکتب موسوی – رهرو صدیق خمینی – می گنجد!؟


همین چند روز پیش در رابطه با تظاهرات جلوی دفتر "اعتماد ملی" که به دعوت کروبی – آنهم با دعوت به آرامش- لانسه شده بود و البته بعد آنرا کنسل کرد. موسوی همه ی تلاشش را کرد تا تجمع را کنسل کند، ولی نشد و دست آخر گفت : "تجمعی که اعلام شده، کنسل کردنش مشکل است ولی از مردم خواهش میکنم شعار ندهند و آرام باشند!" ولی کی به حرف موسوی گوش کرد؟ ویدئوی شعارها و درگیری های آنروز را دیده ای؟ شعارها هم هیچ ربطی به بستن روزنامه اعتماد و موسوی و کروبی نداشت، بلکه شعارها از مرگ بر دیکتاتور شروع می شد و تا دیکتاتور حیا کن کشورمو رها کن و خامنه ای قاتله ، استقلال آزادی جمهوری ایرانی، پیش می رفت. می توانی بگویی : کدامیک از این شعارها، شعارهای کروبی، هاشمی و یا موسوی است؟ به ویدئوهای آنروز مراجعه کن و ببین آیا از شعار یا حسین میرحسین خبری هست؟ یا از رنگ سبز در میان جمعیتی که شعار میدهد : ایرانی می میرد ذلت نمی پذیرد؟

از خودت سئوال میکنم : این چه رهبری است که مردم برای حرفش - وقتی با آنها همراه نباشد- پشیزی قائل نیستند! این چه رهبری است که التماس میکند، در راهپیمایی ها سکوت کنید و شعار ندهید. ولی همه نه تنها شعار می دهند، بلکه موتور بسیجی ها را هم وسط خیابان آتش می زنند؟

در همین ویدئویی که خودت نیز چند روز قبل در رابطه با آتش زدن موتور بسیجی ها توسط جوانان در وبلاگت گذاشتی . چند نفر را سبز می بینی؟ هیچ! کدامیک از این تظاهرات های بزرگ بعد از انتخابات را موسوی و امثالهم سازماندهی کرده اند؟ کدام را اصلا موافقش بوده اند؟ آیا این نیست که با نگاهی عمیق به اوضاع می بینیم که اوضاع از دست اینها هم خارج شده و ناچارا به این ماجرا برخلاف خواسته ی خودشان کشیده شده اند؟ آخر اگر این رژیم در تمامیتش سرنگون بشود که به نفع اینها نیز نخواهد بود و اینرا خیلی بهتر از من و تو، اصلاح طلبان رژیم میدانند.


آری، حالا که دعوای جناح ها بر اثر اعتراض های مردم اوج گرفته و یک جناح دارد همان بلاهایی را که سر ما از سال 57 تا بحال در زندانها و کوچه و خیابان – هر دو جناح با هم - آورده اند، سر فک و فامیل و دار و دسته ی یک جناح دیگر می آورد، یکدفعه دادشان به هوا رفته است. تازه به قول یکی از این وبلاگ نویسان ، " در این میانه یک گلسرخی" و یک "مهدی رضایی ام" آرزوست که بایستد و از آرمانش با گردن کلفت دفاع کند. و نه اینکه مثل این آقایان سن و سال دار، یکی بعد از دیگری با گردن شکسته به تلویزیون بیاید و اظهار ندامت کند!


بچه های 19 ، بیست ساله ما در دهه ی شصت با تحمل وحشیانه ترین شکنجه ها برخلاف این آقایان که سن و سالی از آنها گذشته است، سرفراز، رفتن به تپه را بر آمدن به تلویزیون ترجیح دادند و حسرت ندامت را بر دل لاجوردی ها گذاشتند. یا سال 67 کافی بود که زندانیان یک جواب مثبت به بازجویان بدهند تا اعدام نشوند ولی حسرت به دل آنها گذاشتند و آن کشتار بیرحمانه در زندانهای سراسر کشور صورت گرفت؟ آیا آنها قدر جانشان را به اندازه این آقایان اصلاح طلب که دست بالا کرده اند، نمی دانستند؟ فکر میکنی کینه ی اینها - هر دو جناح - با ما از کجا است؟ هیچ کدام از این زندانی های اصلاح طلب به ناخن انگشت یک نوجوان دستگیری شده ی دهه ی شصت نمی رسد. اینها گویا برای ندامت پشت دوربینها صف بسته اند! با اینکه امروز دیگر بازار این اعتراف گیری نیز رونقی ندارد و به ضد خود رژیم تبدیل شده است.

می بینیم که حتی در این معرکه هم شیخ کروبی وقتی می خواهد تجاوزات را افشا کند، اول با وقاحت تمام وجود آنرا تا به امروز منکر میشود و می گوید : "این اقدامات در جمهوری اسلامی تا قبل از انتخابات سابقه نداشته است"!؟ بی شرمی و وقاحت تا به کجا؟ جا دارد اینجا به شهامت شادی صدر درود بفرستم که در این رابطه به کروبی جواب دندان شکنی داده و ترانه موسوی را اسم رمز زنانی دانسته است که از بعد از سال 57 در زندانهای جمهوری اسلامی مورد شکنجه و تجاوز قرار گرفته اند. و همچنین رو به شیخ کروبی گفته است : نخیر آقای کروبی تجاوز و شکنجه از بعد از سال 57 بطور سیستماتیک در زندانها جریان داشته است!
بازی روزگار را می بینی، این رژیم بیشترین بلا را در تمامی این سالها بر سر زنان ما آورد تا آنها را خانه نشین و افسرده و از صحنه ی سیاسی حذف کند و حالا نه تنها زنانمان در ایران جلودار این قیام هستند بلکه در زندانها نیز حتی یک زن نادم نمی بینیم! – چنانچه جا دارد بگویم که یک جوان نادم از نسل قیام را هم نمی بینیم برای اینکه جنس اینها جنس نسل خودمان در دهه ی شصت است که با تمام وجود از این رژیم نفرت دارند و با آن در افتاده اند-


در جایی گفته ای : "سه چهار میلیون برای کروبی و موسوی به خیابانها آمدند"! اولا آمار را چند برابر کرده ای! در بزرگترین تظاهرات های بعد از انتخابات، بنا به نوشته ی خود اصلاح طلبان و یا وبلاگ های مردمی در ایران و خبرگزاری های خارجی آمار حول و حوش یک میلیون بود. البته که باید منتظر تظاهرات های چند میلیونی نیز باشیم ولی نه به حمایت از موسوی و کروبی بلکه برای فریاد زدن سرنگونی این رژیم . ولی تا امروز فعلا به همین آمار باید بسنده کنیم. تظاهرات های کوچک و به شیوه های بزن و در رو که در خیابانها توسط جوانان هر روز صورت می گیرد نیز هیچ ربطی به شال سبز سیدی موسوی و امثالهم ندارد! همانطور که همان تظاهرات های یک میلیونی نیز هیچ ربطی به موسوی و امثالهم نداشت.


یک نگاهی به ویدئوهای تظاهرات ها از بعد از انتخابات تا بحال بیانداز، تا ببینی چه تعدادی از این تظاهرکنندگان سبزپوش هستند؟ بعد همینطور جلوتر بیا، می بینی که این شال سبز کم رنگتر و کم رنگتر می شود. تا جایی که در تظاهرات های اخیر هیچ نقشی از آن بجا نمی ماند.

سبز را باید در تظاهرات نیویورکی اکبر گنجی که همزمان پرچم سه رنگ ایران را ممنوع میکند، جستجو کرد – لابد مایل بوده که پرچم جمهوری اسلامی را مردم بیاورند! - و یا در تظاهرات های پاریسی مخملبافی! و یا در برنامه های تلویزیونی سازگاری!


در میان شهدای این جنبش نیز نگاه کن. ندا به عنوان سمبل این شهدا می گوید، من رای نداده ام و برای آزادی به تظاهرات آمده ام. یا آن دختر جوان که با تکه کاغذی بر بالای سرش می گوید : من نه برای پس گرفتن رایم که برای پس گرفتن کشورم آمده ام. از میان شهدای قیام چند سبز پوش می بینی؟ آنهایی را هم که اینها با لباس سبز علم کرده اند. عکس و لباسشان مربوط به زمان رای گیری است و نه بعد از آن!


در مورد وصل کردن این جنبش به خارج هم اشاره کرده ای. اینرا همه می دانند که این حرف خامنه ای و دیگر سردمداران رژیم است. و اصلا حرف تازه ای نیست. همه ی دیکتاتورها قیام های داخلی را به خارج مرزها وصل می کنند. با تو موافقم که ملت الهامش را از مشکلات خودش می گیرد. ولی همینطور که همیشه گفته ام هرگز و هرگز این قیام را بی ریشه نمیدانم. این قیام ریشه ای سی ساله دارد. درست است، جوانانی که الان جلودار هستند و در خیابانها سینه سپر می کنند، اکثرا بعد از انقلاب به دنیا آمده اند و سنشان به سن انقلاب ضد سلطنتی است. ولی انفجار این مردم در پی فشاری سی ساله آغاز شده است. خون صد ها هزار شهید در طی این سی سال در زندانها و خیابانهای میهنمان هرگز بی ثمر نبوده است. خون بر و بچه های خاوران نیز جوشش خود را در همین قیام نشان داده است. گرچه تا به امروز اکثر مردم غرق در بدبختی ها و گرفتاری هایی که رژیم برای سرگرم کردنشان بوجود آورده بود، در سکوت به ما نگاه کرده اند. اما این مردم همه چیز را دیده اند و بخاطر سپرده اند.

هفته پیش با هموطنی در سن و سال خودمان در تهران صحبت می کردم و اوضاع و احوال را با بیطرفی کامل می پرسیدم. بسیار جالب اوضاع را تحلیل میکرد. میگفت تا بحال نسل گذشته از ترس اینکه جوانانشان مثل شما ها در زندان و زیر شکنجه و اعدام از دست نروند، از آنها همه چیز را پنهان کرده اند. سعی کرده اند که بچه هایشان را غیرسیاسی بزرگ کنند تا بدست این آدم کشان نیفتند. ولی الان با پدیده ای روبرو شده اند که برای خودشان هم عجیب است. همین نسل که در بی خبری از زندانها و شکنجه های شما بوده است به میدان آمده است و بدون اینکه بداند دارد همان شعارهای شما را فریاد می زند. شما را شاید که نشناسد ولی خواسته اش، خواسته ی شما است. می گفت : چند روز قبل در جمعی از دوستان قدیمی دور هم بودیم و من به دختر جوان خانواده وضعیت سال 60 را توضیح میدادم. دختر خانواده باورش نمی شد و از پدرش می پرسید : بابا چرا تا بحال به ما از آنزمان چیزی نگفته ای!؟

یا دختر جوان دیگری از ایران نامه ای نوشته بود و بسیار زیبا اشاره کرده بود : " خفقان اوضاع ایران به حدی هست که جوان‌های این‌جا مجبور به رای دادن به موسوی شدند. به نظر من موسوی فقط یک بهانه بود برای فقط به صدا در آمدن مردم فقط همین... به دلیل این شعار که شب‌ها بعد ساعت 10 شب می‌شنویم : نه موسوی نه احمدی لعنت به بیت رهبری" .

می بینی درایت و فهم یک دختر 18- 19 ساله را ؟ آنوقت ما هنوز اینجا در این بحث می کنیم که موسوی رهبر این جنبش است یا نه!؟


در اینجا است که من جای خودم را فراتر از هر وابستگی گروهی و سازمانی در پیوند با این جوانان و با مردمم می یابم. و قاطعانه میدانم که کجا باید بایستم. در کنار همین جوانها. رسالت من در این است که با تمام توان این نسل را با نسل خودم آشنا کنم. شهدایش را با شهدای نسل خودم پیوند بدهم، تا استمرار را در رود بهم پیوسته قیام ببیند و فکر نکند تنها است. من در این شک ندارم که این نسل تنها و تنها به کمک نسل من که سی سال است با تمام جان و مال و زندگی اش در صحنه ی مبارزه بوده است، پیروز خواهد شد. من پیروزی و سرنگونی این نظام را در این پیوند می بینم. سردمداران و تئوریسین های این رژیم هم - از هر دو جناح- بسیار خوب این را می دانند. فکر میکنی بیخود است که از هر گونه ارتباطی بین این دو نسل وحشت دارند؟ من جای خودم را آنجا می بینم که تجارب سی ساله بعد از انقلاب و تجارب چند ساله ی قبل از انقلاب 57 را به این نسل منتقل کنم. گفته ای که با ریش سفید نظاره میکنی! من می گویم که با محاسن سفیدی که نداری! نقش ریش سفیدی خودت را در حق این ملت و این جوانان ایفا کن. آنگاه خود بخود جای ایستادنت را در کنار این مردم خواهی یافت.


می گویی در کنار سبزها نمی توانی باشی. من میگویم از تو و امثال تو انتظاری دیگر نمی رود. ولی سقف را بالاتر می توان زد. باید تجارب بی نظیر و گرانبهایی که در نسل من و تو نهفته است را به این نسل نوجوان و جوان منتقل کرد. این نسل را نباید تنها گذاشت که اشتباهات ما را در انقلاب 57 تکرار کند. میتوان قلم پرارزش مان را در گله و شکایت از این و آن و تحلیل اشتباهات گذشته آنقدر بکار بگیریم که دیگر دیر شود و فرصت از دست برود. از طرفی می توانیم از قلمی که خدا به آن سوگند یاد کرده و آنرا سلاح نویسنده نامیده است در جهت یاری دادن به این نسل جوان در قیامشان استفاده کنیم.


پرسیده ای : راستی بعد از جنبش سبز درپیوند با مردم در داخل ایران، اگر نخواهیم سی سال آینده را هم مثل سی سال گذشته بگذرانیم! در کجا ایستاده ایم؟

پاسخ می دهم : نه نمی خواهیم و نخواهیم گذاشت که سی سال آینده مثل سی سال گذشته بگذرد. این قیام تا سرنگونی ادامه خواهد داشت . شعارهای جدید را حتما شنیده ای : " مرگ بر جمهوری اسلامی " همان شعارهای خودمان است . نه !؟


و اما اینکه در رابطه با جنبش سبز در کجا ایستاده ایم!؟ من می گویم که سئوالت از اساس فول است، سئوال درست این است : جنبش سبز در رابطه با ما در کجا ایستاده است؟ سی سال است که پرچم مبارزه را چه بصورت فردی و چه به صورت گروهی در دست برافراشته نگه داشته ایم. آنها که ادعای سبز دارند می توانند بیایند بعد از سی سال که ما فریاد زده ایم، زندان و دربدری و تبعید در راه آزادی کشیده ایم، کنارمان بایستند. ولی ادعای مالکیت جنبش را لطفا نفرمایند. تازه قبل از کنارمان ایستادن باید از ما بخاطر تمامی این سالهایی که در بیت رهبری شکنجه و اسارت را بر ما روا دیده اند، معذرت خواهی کنند. بعد هم، این من و تو هستیم که جای آنها را در کنارمان تعیین میکنیم و نه بالعکس! سبز هم که میگویم در سطح همین طیفی است که با رژیم دست در یک کاسه داشته است و الان سعی دارد شال سبز سیدی میر حسینش را بر گردن ما بیاندازد! وگرنه در میان مردم اگر سبزی هم وجود دارد. رنگ سبزی به لطافت طبیعت و بهار و پیروزی بهار بر زمستان است و هیچ ربطی به این شال سبز میر حسینی ندارد.


اگر تجاوز ها و شکنجه ها و دستگیری ها بدرستی در ادامه ی همان روش های سالهای شصت است و تغییر نیافته است. این قیام نیز امتداد قانونمند همان جنبش خودمان از سال 57 به بعد است. امتداد همان قیام دهه ی شصت خودمان است. درست به این دلیل است که خود رژیم این قیام را ادامه ی همان بپا خواستن ما میداند. وگرنه چرا اینهمه وحشیگری و رحم نکردن حتی به خودی هایشان. اگر ما نبودیم و قیام در موسوی و کروبی و خودی هایشان خلاصه می شد، مثل سال 68 که به خاتمی اجازه دادند هشت سال بر مسند ریاست جمهوری بنشیند و اوضاع انفجاری جامعه را آرام کند. اینبار نیز بدون شک افسار مملکت را بدست موسوی می دادند. چه کسی بهتر از موسوی امانت دار خمینی و خامنه ای میتوانست به نظام ! خدمت کند؟ ولی سردمداران این نظام برخلاف خیلی از ماها بخوبی فهمیده اند که قیام در موسوی و هم مسلکانش خلاصه نمی شود.


به قول وبلاگ نویسان داخل : "موسوی بهانه است. رای به او هم بهانه بود". داستان کشتن ولیعهد اتریش توسط صربها را که بطور رسمی بهانه ی شروع جنگ جهانی اول است، را حتما خوانده ای، لنین در این رابطه در طنزی ساده و واقعی می گوید :" اوضاع جهانی به حدی آشفته بود که اگر یک خر را هم می کشتند جنگ جهانی آغاز می شد! "

اوضاع ایران هم در انتخابات خرداد 88 دقیقا به همین شکل بود. آخرین اتمام حجت این جوانان با رژیم در رایشان به موسوی و کروبی خلاصه می شد. از این نقطه دیگر به عقب بر نخواهند گشت. درست مثل ما یادت هست اتمام حجت مان در آخرین راهپیمایی مسالمت آمیز سی خرداد شصت که به خون کشیده شد و بعد از آن هر چه بود دستگیری و زندان و شکنجه و اعدام های روزانه بود و بعد هم خروج اجباری مان از آب و خاکی که در آن ریشه داشتیم و همه ی خاطراتمان را در هر کوچه و خیابان آن بجا گذاشته بودیم. ولی این جنبش با اینکه به وحشیانه ترین وجه ممکن از همان اوایل انقلاب 57 سرکوب شد، ادامه پیدا کرد. تا به امروز که در خیابانهای و کوچه های وطنم فریاد خودمان را دوباره می شنوم : " مرگ بر جمهوری اسلامی"

و اما به عنوان کلام آخر : در نوشته ات همه را از سرخ و نارنجی و سبز و زرد.. به رنگ های مختلف آغشته ای.

ولی تا جایی که به من برمی گردد. من نه سرخم، نه نارنجی ام و نه سبز و نه زرد. بیرنگ بوده ام و همیشه بیرنگ خواهم ماند. بیرنگ به بیرنگی مردم . به بیرنگی و گمنامی یک ملت . بیرنگی که هیچوقت رنگ بخود نمی گیرد.


پرسیده ای : " در کجا ایستاده ایم؟ پاسخ من این است :

" ما خود تعیین می کنیم که در کجا پایمان را محکم کنیم و بایستیم؟
وگرنه جایگاهمان را تعیین خواهند کرد و ما را ناخواسته به آن جایگاه خواهند راند!


شنبه 29 اوت 2009

کجا ایستاده ایم؟ اسماعیل وفا یغمایی

سالها بود که می خواستم در فاصله رفتن شاه و آمدن خمینی ، تحلیل و تفسیر نزدیک به حقیقتی را بخوانم و بدانم در این فاصله با موهائی به سیاهی پر کلاغ در کجا ایستاده بودیم که حالا اینجا هستیم یا بهترست بگویم بعد از سی و یکسال رنج و فشار و تبعید و غربت با سر و ریش سپید اینجای کاریم. خیلیها تحلیل و تفسیرهائی کرده اند که باب دل فقیر نیست و برخی از آنها هم اگر عمه مرحوم بنده زنده بود بدرد او میخورد و بس.
با پیدا شدن سرو کله موج و سپس امواج و سپس رود سبز من از خیر طلب و جستجوی سابق گذشتم و مدتی است که دلم می خواهد بدانم در رابطه با موج سبز در کجا ایستاده ایم؟ خیلی ها تا حالا تفسیر و تحلیل کرده اند که دست و قلمشان درد نکند و بازهم خواهند نوشت اما فکر می کنم درشت کردن این سئوال خودش به اندازه جوابها هنوز بسیار مهم است که به نظر میرسد که اساسا هنوز این سئوال به طور جدی برای خیلی ها محلی از اعراب ندارد و بسیاری دارند الاغ خود را چون گذشته می رانند و انگار نه انگار که خبری شده است، برخی ها هم چون فقیر هم خودشان و هم الاغشان از الاغ راندن دیگران دچار حیرت شده و از طی طریق باز مانده اند، و به این شعر خواجه مترنم شده اند
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت
اما اندکی توضیح در رابطه با این سئوال:
از آغاز پدیدار شدن کاروان نامیمون و منحوس جمهوری اسلامی وپس از طی شدن دوران کوتاه سراب مجاهد اعظم و امام ضد امپریالیست خمینی،و تا قبل از موج سبز، خیال همه راحت بود که از درون این دیگ عفونت و جنایت چیزی پدیدار نخواهد شد که به درد ملت بخورد و دعوای جناحها هم جنگ سگ و شغال است بر سر مرغ ملت. به نظر فقیر همین طور هم بود. با ماجرای خاتمی در میان امواج دریای ملت یک شیارها و یا بهترست بگویم شیارکهائی به دنبال زورق این ملای خندان و حقه باز( به نظرمن!) پیدا شد و کمابیش کسانی به دنبال او کشیده شدند، ولی تق ماجرا از همان روزهای اول در آمده بود و بنابراین اکثر ما سر جای خودمان ایستاده بودیم و تا حدودی هم می دانستیم کجا ایستاده ایم.
توضیح این که ما جماعت پناهندگان و تبعیدیان و... که از سالهای شصت به بعد روانه خارج کشور شده بودیم قاعدتا جزو سرخها و اگر نه سرخ سرخ تا حدود زیادی نارنجی و صورتی بودیم ولاجرم طرفدار انقلاب و بالمال در فاصله با رنگ سیاه ملایان و حکومتشان. در طی این سالها بعضی سرخها نارنجی شدند و بعضی نارنجی ها صورتی و معدودی هم زرد شدند، ولی کمتر کسی مگر اندک کسانی که مساله زیر عبا رفتن را حل کردند به رنگ سیاه پناه بردند. از آنجا که قدرت خداوند متعال را نباید دست کم گرفت در سنه هزار سیصد و هشتاد و هشت میلادی و بعد از اینکه بسیاری آلترناتیوها به سی سالگی رسیدند و برای خودشان ماشالله در خارج کشور مردی شدند در داخل کشور موجی برخاست که سبز بود و این بار با خود ملتی را به خیابانها و جلوی گلوله کشاند و دلاوریهای فراوان را به ثبت داد. بر خلاف سابق:
گفتند مردم رای نداده اند ولی مردم رای داده بودند. گفتند ملت الهامش از خارج بوده ولی ملت الهامش از داخل و مشکلات خودش و اتکایش به نیروی خودش بوده و هست و اساسا کوزه باید برود خودش را از آب دریا پر کند و نه اینکه دریا برود سراغ کوزه. حالا برویم روی بلندیی و بنگریم! سه چهار میلیون نفر از مردم در خیابانهای تهران دارند می خروشند. در بالا دست در شقه شدن رژیم یک جناح دارد ملت را به گلوله می بندد و دسته جمعی دختر و پسرش را مورد تجاوز قرار می دهد و کارها و رذالتهائی می کند که خودتان بهتر خبر دارید و در سوی دیگر و عجالتا رهبری این جنبش به دست جناحی از همین رژیم است که چند آب شسته ترش آقای موسوی و جناب کروبی است و در کنار ایشان دانه درشتهائی صف کشیده اند که آدم وقتی اسمشان را میشنود دندانهایش از ترس تق تق به هم میخورد. نجبایشان هاشمی رفسنجانی، موسوی تبریزی، صانعی، و بسیار کسانی هستند که هم در این سالها فراوان غارت کرده اند و هم بسیار کشته اند و از آنجا که شخصیت و هویت آدمی مثل شلواربچه نیست که داخل ماشین رختشوئی انداخت و آنرا شست و جیشیت انرا تطهیر کرد، پذیرش چنین نجبائی در صدر جنبشی که البته سه چهار میلیون آدم در تهران به دنبالش هستند کار همه کس نیست و واقعا هم همت!! می خواهد و هم غیرت!. فقیر وقتی به این چیزها فکر می کنم سرگیجه ام بیشتر میشود و به عنوان آدمی که سالهای متمادی سرخ و نیمه سرخ و نارنجی بوده ام و دلم میخواسته در این مملکت تحولی رخ بدهد که دزدها و قاتلها بروند و یک مشت آدم حسابی و یا حداقل نیمه حسابی بیایند نمی توانم به این سبز دلخوش کنم چون وقتی داخل این سبز چشم آدم به رفسنجانی می افتد و فامیل درستکار بزرگوارش، آدم می بیند این جناب محاسنش از خامنه ای بیشتر نباشد کمتر نیست. یا وقتی آدم دادستانهائی را میبیندکه حد اقل سیصد چهارصدتا آدم اعدام کرده اند و حالا اصلاح طلب شده اند آدم نه تنها شاخ در می آورد بلکه اگر اصلاح طلبی آنها را باور کند صاحب دمب محتشم و گوشهای بلندی هم خواهد شد که مطمئنا می تواند با تکان دادن آنها مگسها و حشرات را از خود دور کند. ممکن است خیلیها یا بعضیها به همین دلایل فتوا و حکم صادر کنند که این جنبش مقداری حرف دارد که، حرفشان درست است اما ممکن است بگویند رهبری این جنبش در دست ماست که این بخش حرفشان حتما بی پایه است زیرا نمیشود که بعد از سی سال جنبشی در داخل کشور پیدا شود با تنه میلیونی و میلیونهائی ولی سر مبارکش در خارج از کشور باشد با زهم به نظر من این واقعی نیست. فقیر می توانم مقدار زیادی از این نکات را باز هم بنویسم ولی لازم نیست فقط می خواهم بگویم وضع من و مای نوعی به عنوان فردی مستقل با جنبش سبز روشن است. هم وضع من و ما روشن است و هم در رابطه با من و ما آخر و عاقبت جنبشی که جناحی از دو جناح هیولای هولناک جمهوری اسلامی دارد در پیشاپیش اش می تازد اما این سئوال باقی می ماند که جای من و مائی که می خواهد در پیوند با جنبش مردم خود در داخل کشور باشد و لاجرم نمیتواند در مقابله هم با جنبش سبز قرار بگیرد وچشمش از سرخها و نارنجیهای خارج کشور هم آب نمیخورد در کجاست؟ راستی بعد از جنبش سبز درپیوند با مردم در داخل ایران اگر نخواهیم سی سال آینده را هم مثل سی سال گذشته بگذرانیم! در کجا ایستاده ایم؟
یادداشت‌های روز"، ویژه سایت دیدگاه نوشته می‌شوند. در صورت تمایل به بازتکثیر متن، لطفا منبع را "یادداشت‌های روز سایت دیدگاه" قید کنید.
اسماعیل وفا یغمایی
3 شهریور 1388
منبع: سايت ديدگاه

samedi 29 août 2009

خدمه هواپيماى مالكى، ايرانى و از فرستادگان سپاه تروريستى قدس هستند

يك پايگاه اطلاع رسانى عراق فاش ساخت خدمه هواپيماى نورى مالكى ايرانى و همه از فرستادگان سپاه قدس هستند. به نوشته پايگاه اطلاع رسانى وطن، مقامهاى آمريكايى در سفر نورى مالكى به آمريكا مانع از خروج خدمههاى ايرانى هواپيماى نورى مالكى شدند. به نوشته اين رسانه خبرى عراق: «خدمه اين هواپيما شامل شش تن مىباشند كه ايرانى هستند و پاسپورت ايرانى دارند، اين امر باعث شد كه مقامهاى ذيربط آمريكايى آنها را به هواپيما برگردانند و از دادن اجازه اقامت به آنها در يكى از هتلهايى كه براى هيئت عراقى اختصاص يافته بود، خوددارى كنند».
پايگاه اطلاع رسانى وطن نوشت: «مالكى بيهوده سعى كرد مقامهاى ذيربط آمريكايى را براى دادن اجازه ترك هواپيما به خدمه آن قانع سازد اما در برابر پافشارى آمريكا، تلاش مالكى با شكست مواجه شد». منبع خبرى عراق افزود: «خدمهيى كه هدايت هواپيماى مالكى در سفرهاى خارجى را به عهدهدارد، ايران بعد از نخستوزير شدن مالكى به عراق فرستاده بود. اين اقدام در كادر احساس ترس ايران از هرگونه نفوذ امنيتى در رابطه با خدمه عراقى صورت گرفته بود و موجب مخالفت و اعتراض تعداد زيادى از خلبانان عراقى كه شايسته ترهستند، گرديده است».
پايگاه اطلاع رسانى وطن، در ادامه مطلب خود، نوشت: «يك منبع نزديك به هيئت عراقى كه مالكى را در سفرش به آمريكا همراهى كرد، وضعيت روحى خدمه ايرانى را دردناك توصيف كرد و از اينكه توسط مقامهاى آمريكايى دستگير شوند، ترس آنها را فرا گرفته بود. به‌ويژه اينكه اين شش نفر را فرمانده سپاه قدس قاسم سليمانى براى اين مأموريت كه به توصيف اين منبع مأموريت اطلاعاتى است، كانديدا كرده بود».
به نوشته پايگاه اطلاع رسانى وطن: «مسئولين شركت هواپيمايى عراق از اصرار مسئول عاليرتبه عراقى جهت كمك گرفتن از خلبانان ايرانى براى هدايت هواپيماى مسئول مزبور در شرايطى كه خلبانان لايق و زبردستى در دنياى پرواز وجود دارد، ابراز شگفتى كردند.

vendredi 28 août 2009

ديلى استار: وقتى سازمان ملل از درد و رنجها حرفى نمىزند، چه راهى باقيست؟

روزنامه ديلى استار در مقالهيى با عنوان «ايرانيان تبعيدى پس از حمله نيروهاى عراقى دست به اعتصاب غذا مىزنند ”نوشت: وقتى كه جهان توجه نمىكند، سازمان ملل متحد حرفى نمىزند و خبرنگاران، سازمانهاى غيردولتى و وكلا از مشاهده و گزارش كردن درد و رنج شما بازداشته شدهاند، ديگر چه چيزى براى شما باقى است؟ اين سؤالى است كه ايرانيان تبعيدى كه در اشرف در محاصره قرار گرفتهاند از خود مىپرسند. آنها از زمانى كه نيروهاى عراقى به خواست رژيم ايران به طرز خشونت‌آميزى به اشرف حمله كردند اعتصاب غذايى را آغاز كردند. گزارش ديلى استار در زير آورده شده است: بابك صفا Barak Safa، سى وهفت ساله كه مشتاق است سرگذشت خود را بازگو كند مىگويد“ گرما به 55 درجه رسيده و ما داغ و ضعيف شدهايم، ولى هم‌چنان به اعتصاب غذاى خود ادامه مىدهيم ”. به گفته شهريار كيا، صدها نفر ديگر در خيابان اصلى اشرف صف كشيدهاند و در اين اعتصاب غذا كه روز دوشنبه بيستوپنجمين روز خود را پشت سرگذاشت، شركت كردهاند. آنها اميدوارند كه اعمالشان پشتوانه قوىترى براى خواستهشان باشد. آنها مىگويند نيروهاى عراقى بايد اشرف را ترك كنند. يك نيروى آمريكايى يا وابسته به سازمان ملل بايد حفاظت آنها را برعهده گيرد. بابك صفا مىگويد“ اعتصاب غذا نامحدود است ”و اگر اين وضعيت حل نشود، اوضاع ممكن است به وخامت بگرايد. پيمان مجلل Teynan Mojallal، 39ساله، يك ايرانى تبعيدى ديگر در اشرف مىگويد“ من روحيه بالايى دارم. ولى با اين حال دردهاى شديدى را هم حس مىكنم، بينايىام دارد ضعيف مىشود ”. او هم همان سرود و آيينها را كه بقيه در اعتصاب غذا مىخوانند، تكرار مىكند“. ما انتظار اين را داشتيم. ما تا به آخر اين‌جا خواهيم ماند ”. ديلى استار مىنويسد: اين كلمات به شدت تأثرانگيزند. اشرف محل سكونت 3500 ايرانى است كه مانند بابك صفا و پيمان مجلل از دو دهه پيش تاكنون در انتظاربهسر مىبرند و كمپ خود را بهعنوان آخرين سرپناه خود مىدانند. ماهرخ غفارى Ghassari ، يك مادر 47ساله، مىگويد وقتى از حمله نيروهاى عراقى مطلع شد به سرعت به سمت در اصلى اشرف رفت. او مىگويد:“ يكى از قربانيان به نام حنيف، پسر بهترين دوست من بود. او به ضرب گلوله نيروهاى عراقى كشته شد ”. تحقيقات در مورد اين حمله هنوز آغاز نشده است. در حالى كه دولت عراق ادعا مىكند هيچ خشونت اضافى بهكار نرفته، ساكنان اشرف دولت بغداد را متهم مىكنند كه بازوى نظامى خود را بدون هيچ ترحمى بر سر آنها فرود آورد. از سوى ديگر خبرنگاران هم اجازه ورود به اشرف را پيدا نكردهاند. سازمانهاى متعدد حقوقبشرى شامل عفو بينالملل و ديده بان حقوقبشر خواستار تحقيقات در مورد كشتار در اشرف هستند. در همين حال، ساكنان اشرف ميگوند آنها با نگرانى آماده يك حمله دوم مىشوند.

انتقامجويى رژيم ضدبشرى از خانواده شهيدان مجاهد و مجاهدان اشرف

رژيم ضدبشرى در يك اقدام انتقامجوبانه، فرزند يكى از خانوادههاى شهدا و اشرفيان را به 10سال زندان همراه با تبعيد به زندان كرمان محكوم كرد. وى حسن طرلانى22ساله دانشجو و نوه مجاهد شهيد حسنعلى صفايى از بازاريان خوشنام هوادار سازمان مجاهدين خلق ايران است كه در سال 60 توسط خمينى تيرباران شد.
حسن طرلانى پس از بازداشت در 2اسفند 87 در سومين محاكمه نمايشى كه روز 25مرداد توسط قاضى جنايتكارى به نام محسنى برگزار شد، به 10سال زندان همراه با تبعيد محكوم گرديد. اتهامات منتسب به اين فعال دانشجويى كه در بند مخوف 209اوين محبوس است، عبارت بود از محاربه، اقدام عليه امنيت ملى و تبليغ عليه نظام هم‌چنين اتهامات مسخره ديگرى مانند نگهداشتن عكس مادر و برادر خود در شهر اشرف، شركت در مهمانى شام در خانه هواداران مجاهدين و بهمراه داشتن تصاوير رهبرى مقاومت مسعود و مريم رجوى عنوان شده است.

سپاه پاسداران 20 روز دیگر شرکت مخابرات ایران را می خرد

شبکه جرس : بزرگ‌ ترین معامله تاریخ بورس كشور در 18 شهریور برگزار می شود و بنیاد تعاون سپاه پاسداران قصد دارد دراین معامله بزرگ با تشکیل کنسرسیومی سهام 50+1 درصدی مخابرات ایران را خریداری کند.
پیشتر نیز 3 بار قرار بود با واگذاری سهام شركت مخابرات ایران در بورس این شرکت بزرگ دولتی به بخش خصوصی واگذار شود اما هر بار به بهانه ای عرضه سهام مخابرات در بورس به تعویق افتاد.
معاون واگذاری و امور حقوقی سازمان خصوصی سازی یك‌سال پس از به تعویق افتادن سهام مخابرات اعلام کرده که زمان قطعی واگذاری سهام مخابرات در بورس 18 شهریور است و با واگذاری سهام شرکت مخابرات ایران همه بخش های آن از تلفن ثابت، موبایل(اپراتوراول)، ارتباطات دیتا و زیرساخت‌های آن از انحصار بخش دولتی خارج و به بخش خصوصی منتقل شود.
با این حال به روال واگذاری های مشابه در دولت نهم و به ویژه واگذاری کارخانه هایی چون تراکتورسازی تبریز، این بار هم یکی از موسسات زنجیره ای وابسته به سپاه پاسداران خریدار اصلی سهام این شرکت دولتی خواهد بود.
بنیاد تعاون سپاه پاسداران خر یدار اصلی سهام شرکت مخابرات ایران است.این بنیاد که از جمله ده ها موسسه وابسته به سپاه و خود به تنهایی محموعه ای شرکت ها و موسسات فرعی است که در امور اقتصادی و تجاری فعالیت می کنند، مذاکراتی با شستا و یک شخص حقیقی انجام داده تا با تشکیل کنسرسیومی متشكل از بنیاد تعاون سپاه، شستا(شرکت سرمایه گذاری سازمان تامین اجتماعی) و یك شخص حقیقی خریدار بلوك 50+1 درصدی مخابرات باشند. كه اسم شخص حقیقی که قرار است در این کنسرسیوم حضور داشته باشد اعلام نشده اما روزنامه تهران امروز خبر داده که این شخص حقیقی یك سرمایه گذار چینی است كه به واسطه یك فرد ایرانی قصد دارد با سپاه پاسداران برای خرید سهام اصلی شرکت مخابرات سهیم شود.
در ماه های اخیر قرارگاه خاتم سپاه پاسداران نیز به اتفاق شرکت توسعه سرمایه گذاری، سهام شركت دولتی صدرا که در حوزه نفت و سکوهای نفتی فعالیت می کند را در جریان خصوصی سازی این شرکت از دولت خریدند.
پیشتر نیز موسسه مهر اقتصاد ایرانیان یکی دیگر از موسسات زنجیره ای سپاه پاسداران تنها با پرداخت 45 میلیارد تومان در ابتدا و 132 میلیارد تومان طی اقساط 5 ساله کارخانه تراکتور سازی تبریز را از دولت نهم خرید.
این واگذاری عجیب حتی صدای برخی از متحدان احمدی نژاد را نیز در آورد تاجایی که عشرت شايق نماینده هوادار دولت نهم در همان روزها اعلام کرد «قيمت های در نظر گرفته شده برای دارايی کارخانه تراکتور سازی تبريز طی 30 تا 40 سال گذشته در مقايسه با قيمت امروزی، صدها برابر کمتر است و ارزيابی جديدی هم نشده و برای هيچ کس پوشيده نيست که اين کار حراج دارايی های دولتی است.»
بنیاد تعاون سپاه مجموعه ای از موسسات مختلف اقتصادی و تجاری است که از آن جمله می توان به«شرکت مهندسی افق صابرین»،«موسسه مالي اعتباري انصار»،«موج نصر گستر» و ده ها موسسه و شرکت مشابه نامبرد.این بنیاد نظامی همچنین« 45 درصد سهام گروه بهمن»،« 4 درصد سهام گروه سايپا»، و« 25 درصد سهام پتروشيمي کرمانشاه» را در ماه های اخیر خریداری کرده است

jeudi 27 août 2009

منافق / مهشید پگاهی

26 اوت 2009
خبر جدید نیست . از همان ابتدای تاسیس جمهوری اسلامی و از همان ابتدای دستگیریها و سرکوب گستردۀ این حکومت ، زمزمۀ تجاوز در زندانهای ایران بگوش میرسید . در دهۀ 60 خورشیدی که در میان هلهله و تشویق عده ای و بهت و ناباوری عده ای دیگر ، جوانهای این سرزمین را دسته دسته اعدام میکردند ، شنیده بودیم و مکرر هم شنیده بودیم که دختران جوان را قبل از اعدام به صیغۀ زندانبانان در میاوردند تا با تجاوز به عنف مانع از باکره ماندن و از نظر آنها به بهشت رفتنشان بشوند . برای آنهائی که تا آن زمان مذهب را مترادف با پرهیزکاری و اخلاق میدانستند ، باورکردنی نبود. بعدها نیز که کتابهای خاطرات زندان منتشر شدند ، خوانندگان آنها از جنایات و فجایعی که در زندانهای مدعیان دین اسلام و مذهب شیعۀ اثنی عشری به وقوع میپیوست ، و از جمله موارد تجاوزات جنسی آگاه شده بودند. و اکنون بر اثر شجاعت بی نظیر و ستودنی زنانی مانند آذر آل کنعان ( نینا اقدم ) ، کتایون آذرلی و فرشته قاضی اینگونه تجاوزها که به مصداق جنایت علیه بشریت میباشند ، نام و چهره پیدا کرده اند. این تابوشکنی در تاریخ خونین سی سال گذشتۀ ما بی نظیر و شجاعت تابوشکنان تحسین برانگیز است . تزویر و دوروئی حکومتگران و یا به قول خودشان منافق بودن آنها را این زنان شجاع ایرانی با شرح آنچه در زندانهای آنها بوقوع می پیوندد برملا کرده اند. شجاعت آنها فرهنگ ما را متحول و تاریخمان را رقم خواهد زد. شرح تجاوز به آذر ، زندانی حکومت ولی فقیه را دیشب گوش کردم و اکنون به صفحۀ مونیتور خیره شده و همراه کتایون بر آنچه بر او در زندان رفته است اشک میریزم . اشک من و او نه از سر ناتوانی و عجز ، بلکه از سر خشم است . خشم بر حکومتی که زنان را به دلیل داشتن رابطۀ جنسی خود خواسته سنگسار میکند و در زندانهایش به آذر شوهر دار تجاوز به عنف مینماید. نظامی که در کوچه و خیابانش راه رفتن دختر و پسر با یکدیگر جرم بوده سبب دستگیریشان میشود و در زندانش به کتایون هفده ساله تجاوز جنسی میکند.اینها نماد " هیپوکراسی" است که مترادف فارسی آن " دوروئی و تزویر" بوده و در ادبیات جمهوری اسلامی به آن لفظ "منافق" را اطلاق میکنند. این زنان شجاع که پیش قدم شده وتابوها را شکسته اند ، از چهرۀ غیر انسانی و غیر اخلاقی رژیم حجاب برداری کرده اند.آن هم رژیمی که ادعای الوهیت و تقد س دارد . اکنون حجت الاسلام کروبی در نامۀ خود به هاشمی رفسنجانی پرده از تجاوزات جنسی به دختران و پسران جوانی که در تظاهرات بعد از انتخابات ریاست جمهوری دهم دستگیر شده بودند برمیدارد . اینجاست که باید به ایشان خاطرنشان کنیم که چنین اعما ل نا انسانانه و به قول خودشان واز منظر اسلام "گناهان کبیره" سابقۀ سی ساله دارد . پیامد این افشاگریهای شجاعانه هر چه باشد ، تاریخ کشور ما نام این زنان را با سرفرازی ثبت خواهد کرد. امیدوار باشیم که روزهای آینده شاهد گواهی دادنهای دیگری دال بر این جنایات باشد تا حدی که بتوان با اثبات اینکه تجاوز جنسی در زندانهای ولی فقیه بطور سیستماتیک برای شکنجۀ زندانیان بکار گرفته میشده است ، بتوانیم مسببین و آمران آن را به عنوان جنایت علیه بشریت به دادگاه های بین المللی بکشانیم. آمران و عاملان این جنایات هستند که باید شرم کنند.

mercredi 26 août 2009

اعتصاب غذاي 36 مجاهد گروگان، ساكنان اشرف و هواداران مقاومت وارد دومين ماه خود مي شود

حمله به اشرف- اطلاعیه شماره 89
اولين ماه اعتصاب غذاي 36مجاهد به گروگان گرفته شده توسط نيروهاي عراقي و اعتصاب غذاي ساكنان اشرف و هواداران مقاومت در واشينگتن، اتاوا، لندن، برلين، لاهه و استكهلم سپري و وارد دومين ماه خود مي شود.
36مجاهدي كه روز 6مرداد (28ژوييه) توسط نيروهاي عراقي به گروگان گرفته شدند، در حالي سي امين روز اعتصاب غذاي خود را پشت سر مي گذارند. كه شماري از آنان به هنگام ربوده شدن به شدت مجروح بودند و همچنان از عوارض آن رنج مي برند. بقيه آنها نيز به شدت مصدوم و مضروب شده بودند. آنها كه به بازداشت خودسرانه و شكنجه و رفتار سركوبگرانه يي كه با آنها شده ، معترضند، به دليل جراحتهاي وارده و عوارض ناشي از اعتصاب غذا از ناراحتيهاي شديد و دردهاي طاقتفرسا رنج مي برند، برخي از آنها قدرت راه رفتن ندارند و با صندلي چرخدار جابجا مي شوند، برخي از آنها به هنگام حضور در مقابل قاضي از شدت درد و ضعف بيهوش شدند. روز گذشته به رغم صدور حكم آزادي اين گروگانها توسط قاضي شهر خالص, نخست وزيري عراق به درخواست رژيم ايران از آزادي آنها جلوگيري كرد.
در آستانه دومين ماه اعتصاب غذاي رزم آوران شهر اشرف, حال تعدادي از آنها رو به وخامت نهاده است. مجاهدان خلق ميترارفيعي, طيبه مسرور، مهناز ابوذريان، فروغ پاكدل, بدري رحيمي, نوشين نامور, ليدا نسب زاده, شمسي روشنايي,, فرشته محمدي, مريم افساي, مهناز جديديان, مريم شيرنگي, اقدس نايب, شهلا طوسي, حسنيه منصوري، طيبه يادگاريان, سعيده صبوري، محمد تسليمي، محمد خدابنده، محمد عمراني، علي احساني، پيمان مجلل و هادي كاسه چي, اكبر رئيسي, آرمان جم, ابراهيم روشندل, مسعود آزادي, بهروز سوري, شهريار فعلي پور, حسين شهيدزاده وحسن نكويي, رضا محموديان, فتح الله حيدري, قاسم طاهري, قاسم يزداني, محمد علي صالحي وحسن نكويي, اسدالله اكبري, آرمان جم, عقيل عبداللهي, ايمان عليپور, شهاب اطمينان وجواد قلاوند از عوارض مختلف از جمله كاهش شديد بينايي، ضعف و بيحالي مفرط، سردرد شديد, فينت و عدم تعادل در راه رفتن، ناراحتي كليه، اسپاسم و دردهاي شديد عضلاني، زخم اثني عشر و حالت تهوع، رنج مي برند. برخي از آنها در بيمارستان بستري شده اند. اكثر اعتصاب كنندگان بين 9تا 18كيلو از وزن خود را از دست داده اند.
اعتصاب غذا كنندگان اشرف در پيامي خطاب به مردم ايران نوشتند: رژيم درهم شكسته ولايت فقيه به زعم خود مي خواست با كشتار اشرف، قيام سراسري مردم را نيز خاموش كند، اما به عكس خشم و نفرت مردم عليه آخوندهاي حاكم را فروزان تر و عزم مجاهدان براي استيفاي حقوق به يغما رفته ملت ايران را جزمتر و به همبستگي ملي عموم مردم و نيروها و شخصيتهاي سياسي مخالف ابعاد جديدي داد و اين اعتصاب غذاي سراسري مظهر اين خشم، جلوه اين عزم و نماد اين همبستگي است.
اعتصاب كنندگان اشرف تأكيد كردند كه خواستهاي آنها شامل آزادي 36 مجاهد گروگان, بيرون رفتن نيروهاي عراقي از اشرف, بر عهده گرفتن حفاظت توسط نيروهاي آمريكايي تا زماني كه يك نيروي بين المللي اين وظيفه را بر عهده بگيرد و همچنين استقرار يك تيم نظارت بين المللي در اشرف, مي شود.
آنها تاكيد كردند: « قريب به 2000 تن انواع نيروهاي سركوبگر با همان سلاحها و ابزار قتاله در داخل و اطراف اشرف صف آرايي كرده اند. آنها با ممانعت از ورود خبرنگاران و وكلا و نمايندگان و فعالان حقوق بشري و با محاصره تمام عيار اشرف مي خواهند بر آنچه انجام شده يا انجام خواهد شد, سرپوش بگذارند . به خصوص كه تا كنون, نه نيروهاي آمريكايي و نه هيچ مرجع و مقام با ارگان بين المللي,حفاظت و امينت اشرف را تضمين نكرده است. در چنين شرايطي, اين اعتصاب سلاح ما و تنها سلاح ما براي پيشگيري از تجديد همان حمله و كشتار و براي در هم شكستن توطئه هاي دار و دسته خامنه اي است كه در واپسين مرحله حيات از هيچ خباثت و جنايتي فروگذار نمي كنند. از اينرو بايد بر روي گرفتن تضمينهاي لازم از ايالات متحده و ارگانهاي ذيربط بين المللي تاكيد ورزيد».

دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران
4شهريور 1388(26 اوت 2009)

mardi 25 août 2009

به رغم حكم آزادي 36تن از ساكنان اشرف توسط قاضي، دولت عراق به درخواست رژيم ايران از آزادي آنها جلوگيري مي كند

حمله به اشرف-اطلاعیه شماره 88
ساعت 10صبح, روز دوشنبه 2شهريور (24اوت 2009) قاضي دادگاه شهر خالص، حكم آزادي 36گروگان اشرف را صادر كرد و حكم را براي اجرا به پليس ابلاغ نمود. خبرگزاري اصوات العراق روز دوشنبه 24اوت و روزنامه الصباح الجديد روز سه شنبه 25اوت خبر آزادي گروگانها از زندان را منتشر كردند و نوشتند: «يك منبع دولتي مسئول در استان ديالي روز دوشنبه خبر داد 36نفر از اعضاي سازمان مجاهدين خلق كه يك ماه از دستگيري آنها توسط نيروهاي عراقي گذشته بود, آزاد شدند».
بر اساس حكم قاضي خالص, كه مورد تائيد دادستان خالص نيز قرار گرفته است, مجاهدان اسير بايد بلادرنگ آزاد مي شدند. اما پليس از آزادي آنان كه در بيست و نهمين روز اعتصاب غذاي خود به سر مي برند، خودداري كرده و مي گويد: براي آزادي آنها بايد موافقت مقامات بالاتر گرفته شود! پيداست كه سفارت رژيم ايران در بغداد و طراحان حمله جنايتكارانه به اشرف, سراسيمه از صدور حكم آزادي 36گروگان به بهانه هاي واهي از آزادي آنها جلوگيري كرده اند. به قرار اطلاع, پرونده به دستور نخست وزيري عراق به بعقوبه منتقل شده و دادستان بعقوبه نسبت به صدور حكم آزادي فرجام خواسته است تا از آزادي گروگانها ممانعت شود.
اكنون بيش از پيش روشن مي‌شود كه نگهداري اين افراد تنها به خواست رژيم ايران و در جهت اجراي توافق دوجانبه يي است كه خامنه اي آن را در روز 10اسفند علني كرد.
مقاومت ايران دولت آمريكا، نيروي چند مليتي- عراق، دبيركل، شوراي امنيت و كميسر عالي حقوق بشر ملل متحد و همه مراجع مدافع حقوق بشر را به اقدام فوري براي نجات جان و آزادي 36گروگان كه در تهاجم نيروهاي عراقي ربوده شده و برخلاف حكم صريح قاضي آزاد نشده اند, فرامي خواند.
مقاومت ايران به دولت عراق هشدار مي دهد كه به گروگان گرفتن افراد حفاظت شده در عداد جنايت عليه بشريت و قابل تعقيب در محاكم بين المللي است و از سفارت آمريكا در بغداد و فرماندهي نيروهاي آمريكايي مي خواهد تا به تعهداتشان در قبال افراد حفاظت شده تحت كنوانسيون چهارم ژنو طبق موافقتنامه يي كه با يكايك ساكنان اشرف از جمله اين 36تن امضاء كرده اند, پايبند باشد.
دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران
3شهريور 1388(25اوت 2009)

فاكس نيوز: اشرف؛ وضعيتى بسيار پيچيده و خطرناك

تلويزيون فاكس نيوز روز گذشته در دومين گزارش خود از حمله نيروهاى عراقى به اشرف گفت: گروهى از ايرانيان كه خواستار سرنگونى رژيم كنونى تهران سالهاست كه در يك كمپ در عراق زندگى كرده و تا همين (هفتههاى) اخير تحت حفاظت نيروهاى آمريكايى قرار داشتند. ولى اين شرايط اكنون تغيير كرده است. جنيفر گريفين، گزارشگر امنيت ملى تلويزيون فاكس نيوز از يك وضعيت بسيار پيچيده و خطرناك (در رابطه با اشرف) گزارش مىدهد: در روز 28 و 29 ژوئيه، در 60 كيلومترى بغداد، نيروهاى امنيتى عراقى كمپ پناهندگان ايرانى به نام اشرف را محاصره كردند و تلاش كردند يك ايستگاه پليس در اين كمپ برپا كنند. در همان روز اول نيروهاى امنيتى عراق 7نفر از ساكنان اشرف را به قتل رساندند و حدود 500نفر را زخمى كردند. چهار نفر ديگر از ساكنان كمپ بعداً بهخاطر جراحات وارده كشته شدند. ولى، به گفته ساكنان اشرف، تكاندهندهترين لحظات زمانى بود كه آنها از يك سرباز آمريكايى كه مشغول فيلمبردارى از اين حادثه بود، كمك خواستند. در آن لحظه آن دو سرباز آمريكايى كه از يك پايگاه نزديكى كمپ بودند، سوار بر خودرو خود شدند و محل را ترك كردند و ساكنان اشرف را تنها گذاشتند. على صفوى (از شوراى ملى مقاومت ايران) مىگويد: اصل 45 كنوانسيون ژنو كاملاً تصريح مىكند كه بهرغم تحويل دادن حفاظت اشرف به دولت عراق، دولت آمريكا مسئوليت نظارت و تضمين حفاظت آنها را برعهدهدارد. گزارشگر فاكس نيوز گفت: ولى ارتش آمريكا مىگويد بر طبق توافق امنيتى جديد (سوفا) كه عراقيها را مسئول كنترل تمامى شهرها شامل كمپ اشرف مىكند، دست آنها بسته است و نيروهاى آمريكايى تنها نقش پشتيبانى دارند. فاكس نيوز افزود: سالهاست كه ساكنان اشرف ملاهاى حاكم بر ايران را تحت فشار قرار دادهاند. در سال 2002 آنها كاملترين اطلاعات موجود را در مورد برنامه هستهيى رژيم ايران را فاش كرد. اين تبعيديان اكنون مىگويند دولت شيعه عراق مشغول خوش خدمتى و زدوبند با دولت ايران است.

lundi 24 août 2009

در ماه رمضان مسجدها را از چنگ رژيم آزاد كنيد

مسعود رجوى - 28مرداد88
قيام، امروز و ديروز و پريروز در نقاط مختلف تهران ادامه داشت. فردا و روزهاى ديگر همچنين خواهد بود. اين انقلابى است تا پيروزى، تا آزادى و تا برقرارى حاكميت مردم ايران رو در روى سلطنت آخوندى. چه كسى گمان مىكرد كه خونهاى به ناحق برزمين ريخته و باتونها و شلاقهايى كه پيكر فرزندان ايران را شرحه شرحه كرد، با اين سرعت و با اين شدت، به نظام منفور ولايت برگردد، سراپاى آن را در بنوردد و شقه كند. امواج قيام، اكنون، بازار و روحانيان و مراجع را فرا گرفته و آنها رو در روى ولىفقيه ارتجاع به‌پا خاستهاند. آه از مصدق بزرگ و آه از دكتر حسين فاطمى آموزگار وفا و ايستادگى در چنين روزى در 56سال پيش… راستى كه در روز كودتاى سياه 28مرداد 1332 اگر سازمان يا ارتشى شايسته مى‌داشتند، هرگز آن‌چه در اين نيم‌قرن بر ملت ايران گذشت، نمى‌گذشت. تاريخ معاصر ايران سمت و سوى ديگرى مىيافت. كاش شمارى از اين اشرفيان و زنان و مردان اشرفنشان در داخل و خارج ايران گرداگرد مصدق بودند. در اين صورت، كودتاى ننگين هرگز امكان وقوع نمى‌يافت و با مشتى محكم و پولادين در همان روز ضمن چند ساعت درهم كوبيده مىشد. اما براى اين درجه از پاكباختگى و ايستادگى، تاريخ به نيم قرن زمان نياز داشت تا به اشرف و مريم و به آن ندا و اين ندا برسد.سلام بر آخرين اشرفى شهيد، قهرمان خلق على اصغر يعقوب پور، با آزمايشى 30ساله كه به‌راستى هم در حيات و هم در شهادت و ممات اسطوره و گوهرى بىبديل از زادگان آرمانى مريم رهايى بود. كاش با او و ديگر شهيدان پاكباز اشرف و قيام بودم و رستگار مى‌شدم… در زمان شاه، مىگفتند كه شاه سايه خداست! شيخ اما به اين راضى نيست و خود را آيت و نماينده خدا بر روى زمين و ولى امر تمام مسلمين جهان مى‌داند. در حالى‌كه قرآن او را به‌خاطر ناشنوايى و زبان بستگىاش نسبت به حق و حقوق خلق و خالق، بدترين جنبندگان نزد خدا معرفى مىكند: إنّ شرّ الدّوابّ عند اللّه الصّمّ البكم الّذين لا يعقلون بسا فروتر از چارپايان و حيوانات چرا كه در غفلت خود سرمست از باده قدرتند و به همين دليل با سر بر زمين مى‌خورند. أولئك كالأنعام بل هم أضلّ أولئك هم الغافلونبنگريد كه ولىفقيه ارتجاع و حق ستيزى، در شكنجهگاههايش و در دادگاههاى نمايشى، چه مى‌كند؟ اللهم فاشهد. بار خدايا گواه باش كه به نام تو و پيامبر و پيشوايان آيين و راه تو با مردمان چه كردند و چه مى‌كنند. و زود باشد كه ستمكاران بدانند به كدامين جايگاه روانند. وسيعلم الّذين ظلموا أيّ منقلبٍ ينقلبونو خدايا گواه باش كه فرزاندان بىباك و بيم اين ميهن در شوق آزادى، كه مضمون و سير مداوم تاريخ است، تا كجا دامن محبت را به خون رنگين كردند. به‌ويژه زنان و مردانى كه در بيابانهاى سرزمين امام حسين، تنهاى بىسپر را آماج تير و تبر كردند. بىشك، اين خلق، با چنين فرزندان و ياران و ياورانى، پيروز مىشود. در آستانه ماه رمضان، مى‌خواهم قبل از هر چيز به آنها كه شبانه بر فراز بامها عليه آخوندهاى حاكم بانگ «الله اكبر» سر مى‌دهند، تهنيت بگويم. شما اين شعار را كه در زمان پيامبر اكرم شعار و حربه انقلاب در برابر ارتجاع بود، پس از سه دهه اسارت از چنگ آخوندهاى دين فروش، آزاد كرديد، صيقل زديد و ديگربار عليه ارتجاع و ديكتاتورى به‌كار انداختيد.خوب مى‌دانيد كه كاهنان و آخوندهاى عصر جاهليت و ارتجاع، حتى كعبه را هم كه ابراهيم بت شكن ساخته بود، مملو از بتها كردند. به هركس هم كه چپ نگاه مى‌كرد، نعرهها و نهيب‌هايى مشابه امروز مي كشيدند( «مرگ بر ضد ولايتفقيه» ) و او را بر روى شنهاى داغ و سوزان مى‌نشاندند تا عبرت سايرين شود. همانها كه بعداً ، بيش از 70سال در شروع و ختم بر منبرهايشان، به سبّ و لعن على عليه السلام مى‌پرداختند ( «مرگ بر منافق» ). همانها كه به امام حسين هم «خارجى» و «قدرت طلب» مى‌گفتند ( «عامل استكبار جهانى» ). اين رسم جاهليت و ارتجاع در همه زمانهاست. يا بايد با «اميرالمومنين يزيد» و حجاج ابن يوسف و امثال او بيعت كنيد و يا بخواهيد نخواهيد «تروريست» و «سكتاريست» و «خارجى» و «منافق» و «اغتشاش گر» و «خرابكار» و «خس و خاشاك» هستيد. بگذريم كه انقلابيون و مصلحين حقيقى براى اين حرفها پشيزى بها قائل نيستند. قرآن پيشاپيش گفته است از آنها كه خود را شريك خدا قرار مى‌دهند اذيت و آزار بسيار خواهيد ديد. اما اگر صبر و تقواى رهايى‌بخش پيشه كنيد اثر و نقش تعيين كننده خواهد داشت… امسال در ماه روزه تا آن‌جا كه مى‌توانيد تلاش كنيد مساجد از چنگ آخوندهاى دين فروش حكومتى آزاد شود. از فرصت گردهمايى و تجمع در مسجدها در شبهاى رمضان استفاده كنيد. مسجد براى همين كار است. مسجد بايستى كانون ضدارتجاع و ضد ديكتاتورى و كانون قيام و انقلاب دموكراتيك مردم ايران گردد.ياد پدر طالقانى به‌خير كه هر گاه در زندان و تبعيد نبود، در دهه 40 و 50 مسجد هدايت را در خيابان استانبول به كانون ضدارتجاع و ضد ديكتاتورى و به كانونى براى تجمع و آموزش و قوت قلب مجاهدان و مبارزان آن روزگار تبديل مىكرد. هم‌چنين به محلى براى كمك به آنهايى كه بايد كمك كرد. از همين حالا براى استفاده از اين فرصت و براى آزاد كردن مساجد از دست حكومت طراحى كنيد. هم‌چنان‌كه در 26تير در دانشگاه تهران چنين كرديد. نبايد گذاشت رژيم پليد ولايتفقيه مسجد و مدرسه و دانشگاه و زير زمين ادارات را به زندان و شكنجه‌گاه و تريبون شعبده‌هاى سياسى خود تبديل كند. پيش به‌سوى آزاد كردن مسجدها از جاهليت و ارتجاع و از شرك و بت پرستى. رمضان امسال اين چنين مبارك مى‌شود.

آيت الله شيرازي خامنه اي را ظالم، بي غيرت، ملحد، وحشي و گرگي در لباس ميش و جنايتكاري بيگانه خواند

آيت الله شيرازي از مراجع و علماي عراق طي سخناني در جمع صدها تن از طلاب خود خامنه اي را ظالم، بي غيرت، ملحد، وحشي و گرگي در لباس ميش و جنايتكاري بيگانه خواند.آيا خامنه اي ميتواند داراي غيرت و ناموس باشد؟ كسي كه بر زنان مؤمن و علوية و با حجاب هجوم ميبرد و حجاب آنان را به زور برميدارد آيا مي تواند غيرتي داشته باشد؟ هرگز! خامنه اي با ناموس بيگانه است. بلكه عليه ناموس است. خامنه اي مانند گرگي در لباس ميش است. خامنه اي ظاهرش يك شكل و درونش شكل ديگري است. سگهاي خامنه اي چنگ زده و تعرض كرده اند به برخي زنان مؤمن و بزرگوار در برابر مردم. سگهاي خامنه اي در زندان سركوبگرانة ترسناك زنان را توسط بازجويان مرد مورد بازجويي قرار ميدهند. برخي مواقع بازجو مردي است كه همراهش يك زن است ولي برخي مواقع يك مرد تنهاست. يعني خامنه اي ناموس ندارد. خامنه اي ملحد و دشمن وحشي و بي ناموس است. هيچ اعتقادي به امام هادي عليه السلام ندارد و هرگز به كرامات آن بزرگوار معصوم اعتقادي ندارد. هرگز براي حجاب زنان ارزشي قائل نيست. براي زنان بزرگوار ارزشي قائل نيست. خامنه اي جنايتكار بيگانه ايست . … اگر دوست داريد همراه من بر محمد و آل محمد درود بفرستيم و خامنه اي را لعنت ابدي كند و عذاب شديد و دردناكي به او بچشاند و در روز قيامت با قنفذ و شمر محشورش كند. خداوند بر محمد و آل محمد درود بفرستد.

dimanche 23 août 2009

سرعت در انتشار اخبار، تهديد جدى براى رژيم سركوبگر جمهوری اسلامی

پاسدار احمدى مقدم سركرده نيروى انتظامى رژيم با نگرانى گفت: شبكه هاى مجازى تهديد جديد امنيتى هستند.وى در مراسم توديع و معارفه معاون اجتماعى نيروى انتظامى افزود: با تحولات در عرصه فناورى و فناورى اطلاعات، تغييرات اساسى در انتقال اطلاعات، حجم، توليد و تبادل اطلاعات به شدت افزايش يافته و اخبار به سرعت منتشر مىشود و يك خبر عادى محلى به سرعت در سطح بين الملل منتشر مىگردد و مدتها افكار عمومى را تحت تأثير قرار مىدهد. برقرارى امنيت در فضاى جديد نياز به باز تعريف دارد. امروز جنبه هاى جديد و شكلى جديد از تهديدها را شاهد هستيم.

One of the leader of the iranian Gestapo Complaind today about hwo fast the news are spreading through the entire world!!He added: " one simple news from a anywhere in Iran reach the the entire world in a very short time

وخامت حال يك زنداني سياسي در زندان گوهر دشت كرج

بنابه گزارشات رسيده از بند4 زندان گوهردشت کرج، وضعيت جسمي زنداني سياسي علي معزي, پدر57ساله, از سه هفته پيش رو به وخامت نهاده است. دژخيمان رژيم به رغم آن كه حتي بهداري زندان خواستار انتقال فوري او به بيمارستاني در خارج از زندان شده اند. از اين كار خودداري مي كنند.
آقاي علي معزي, از زندانيان سياسي دهه 60 مي باشد. كليه هاي وي كه بر اثر شکنجه هاي آن دوران به شدت آسيب ديده, اكنون وضع وخيمتري يافته است به نحوي كه قادر به خوردن غذا نيست و تنها آب مي نوشد.
علي معزي, در تاريخ 21آبان87, طي حمله وحشيانه مأموران وزارت اطلاعات رژيم آخوندي به منزلش دستگير شد. علت دستگيري اين بار وي ديدار فرزند و بستگانش در شهر اشرف بود. علي معزي پس از دستگيري به سلولهاي انفرادي بند8 معروف به بند سپاه, که در کنترل بازجويان وزارت اطلاعات است, انتقال داده شد. وي مدت 7 ماه را در سلولهاي انفرادي بند سپاه تحت شکنجه هاي جسمي و روحي دژخيمان به سر برد. بيدادگاه رژيم آخوندي در كرج علي معزي را به 5 سال زندان محكوم كرده است.

دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران
اول شهريور1388(23اوت2009)

samedi 22 août 2009

دکتر ملکی اولین رئیس دانشگاه تهران امروز صبح در خانه اش دستگیر شد.

به گزارش سایت پیک ایران دکتر محمد ملکی اولین رئیس دانشگاه تهران بعد از انقلاب 57 امروز شنبه 31 مرداد ساعت هشت و نیم صبح در خانه اش دستگیر شد. ماموران اطلاعاتی که به خانه ی وی حمله کرده بودند هشتاد جلد کتاب، مدارک شخصی، کامپیوتر، دفترچه یادداشت و دیگر مدارک را ضبط کرده اند. ماموران با دو خودرو به خانه هجوم آورده و با خودروی پرشیا طوسی به شماره 14م26422 دکتر ملکی را برده اند. هجوم ماموران با اعتراض شدید همسر دکتر ملکی، خانم میرمعز، همراه بوده است. همچنین ماموران از تمامی خانه فیلمبرداری کرده اند و وقتی همسر دکتر ملکی علت فیلمبرداری را جویا شده، گفته اند که میخواهیم فیلمها را به قاضی حداد بدهیم. لازم به ذکر است که دکتر محمد ملکی بیش از 3 ماه است که مشغول مداوای سخت بیماری پروستات هستند. دکتر ملکی یکبار نیز در12 تیرماه 1360 دستگیر شده و به مدت 5 سال در زندان به سر برده است وی بعد از آزادی در 21 مرداد 65 ممنوع الخروج شده است.
دکتر ملکی در پیامی به تاریخ 27 خرداد 88 خطاب به دانشجویان و استادان آزادیخواه گفته بود :
"از آن روز که خون سه آذر اهورائي در دانشکده فني دانشگاه تهران بر زمين ريخت، تا کنون بارها و بارها در قدرت مداري شاه و شيخ، چنين وقايع دردآوري را به نظاره نشسته ايم. اگر دانشگاه مفتخر است که مدال " سنگر آزادي" بودن را به سينه دارد، مگر نه به اين سبب است که سنگر جايگاه حمله و دفاع است؟ اگر دانشجويان فرياد ميکنند که " ما زن و مرد جنگيم، بجنگ تا بجنگيم"، از اين رو نيست که دانشگاهيان همه وقت آماده ي دفاع از سنگر در برابر هجوم آدمکشان و دشمنان آزادي و برابري بوده و هستند؟نگاهي به آنچه پيش و پس از انقلاب ضد سلطنتي بر دانشگاه ها گذشته نشانگر اين واقعيت است که دشمنان آزادي هرگز نتوانسته اند يا نخواسته اند بفهمند که بسياري از دانشگاهيان که دل در گروي آزادي مردم دارند ، هيچگاه اجازه نخواهند داد سنگر آزادي به دست استبداديان تسخير شود. تاريخ گواه است هر گاه دانشگاهها مورد هجوم دشمنان قرار گرفته اند، همبستگي ميان استاد و دانشجو سد محکمي در برابر استبداديان به وجود آورده است.امروز مطلع شدم جمعي از استادان عزيز در مسجد دانشگاه تهران و ساير دانشگاه ها گرد هم آمده اند و دست به تحصن زده اند. اين صحنه ناخودآگاه مرا به 31 سال پيش برد، به تحصن 25 روزه ي استادان پيش از انقلاب که موجب پيروزي مردم در بازگشائي دانشگاهها شد. من به نام يک خدمتگزار قديمي دانشگاه اين همبستگي را تبريک و تهنيت ميگويم و مطمئن هستم شما پيروزيد.در پايان لازم است به يک نکته اشاره کنم و آن اينکه بارها از زبان کساني ميشنوم که به مردم و دانشجويان سفارش ميکنند از خشونت بپرهيزند. بهتر نيست به کساني که انواع سلاح سرد و گرم در اختيار دارند و بي رحمانه به مردمي که با دست خالي و متمدنانه اعتراض ميکنند، در کوي و برزن و خانه و خيابان حمله ميکنند و خون بيگناهان را بر زمين ميريزند اين توصيه را بنمايند؟عزيزانم؛اين همبستگي بر شما و ملت ايران مبارک باد و اگر بدليل کسالت موفق نشدم در کنار شما باشم شرمنده ام. اميد که پيروزباشيد و از سنگر آزادي با تمام توان پاسداري کنيد."

vendredi 21 août 2009

مصاحبه صدای آمریکا با آزاده عالمی که در دو سالگی به همراه مادرش در زندان بوده است.

تلويزيون صداى آمريكا
مجرى: خانم آزاده عالمى، دختر جوانى هستند ، زمانى كه كودك بودند همراه با مادرشان در زندان بودن. از دو سالگى زندان را تجربه كردند. درود بر شما آزاده عالمى در پاريس. اگر ممكن است بفرماييد در مورد آن شرايط كه شما زندان بوديد با مادرتان.
آزاده عالمى: سلام مىكنم خدمت شما آقاى جوانمردى و خانم الناز كيانى و درود مىفرستم قبل از هر چيز به اين جوانهايى كه امروز دارند با اين سختيها و دشواريها و زير اين همه شكنجه مقاومت مىكنند.راستش آقاى جوانمردى من همين مىخواستم بگم كه توى سنينى كه همه بچهها توى مهد كودك و كودكستان بودند من توى يك چهارديوارى زندان بودم همراه با مادرم. خلاصه خيلى درسها از توى آن چهارديوارى ياد گرفتم هر چند كه بيرون را نمىديدم ولى زنها و مبارزانى كه داخل آن زندان بودند به من خيلى چيزها ياد دادند و دوران سختى را كه مىگذراندم در واقع آنها با رزمشان و عزمشان و با مقاومتشان، پايداريشان براى من شيرين مىكردند.مثلاًًً وقتى كه مادرم را براى بازجويى و شكنجه به بيرون از سلول مىبردند آنها تمام كارشان اين بود كه با شعر خواندن، با سرگرم كردن من، من نتوانم صدايى يا صحنهيى چيزى بشنوم يا ببينم. به هر صورت وقتى مادرم برمىگشت خوب اين طبيعى بود كه من متوجه مىشدم، هر چند كه سنم خيلى كم بود ولى بسيار خوب بهخاطر دارم همه اين خاطرات را و باورتان نمىشود كه در آن لحظهها من بودم كه بايد به مادرم دلدارى مىدادم.
مجری: يعنى مىخواهى بگويى آزاده مىخواهى بگويى كه بعد از سالها زندان از كودكى، تجربهيى كه دارى، فكر مىكنى شكنجه يا اين كه وضعيتى كه در زندان بوده نتوانسته كه بر هدفى كه داشتيد خللى وارد بكند. يعنى فكر مىكنيد شكنجه به نتيجه نرسيده.جواب: اصلاً، به هيچ وجه. من مىخواستم قبل از اين اشاره كنم به دو عموى ديگرم كه دستگير شده بودند در سال شصت به نام هادى عالمى و رضا عالمى كه مجاهد بودند و تيرباران شدند و همينطور زن عموم به نام ليلا ابوالاحرارى شيرازى كه متأسفانه باردار بود.اون پنج ماهه باردار بود كه رژيم او را تيرباران كرد. در واقع از بدو اين رژيم، يعنى از سال شصت كه اين سركوب را شروع كرد تا به امروز اينها ادامه دارد. ولى به هيچوجه، به هيچوجه اين سالها باعث نشد كه ترس در دل مردم بگذارد. برعكس، مادر من به مبارزه خودش ادامه داد و آن الان توى شهر اشرف و در اعتصاب غذاست بيش از بيستو يك روز. واقعاً من مىخواهم به مردم ايران، به تمام اين جوانان بگم كه اصلاً نبايد ترسيد. و همه ما با هم هستيم و به هيچ وجه، ما در خارج كشور سعى مىكنيم كه صداى شما باشيم. افشا كنيم تمام بلاهايى را كه بهسر شما مىآيد. چه از سال شصت تا چه امروز. واقعاً شما در داخل ايران مقاوم باشيد.

ما باید تکلیف خود را حالا بدانیم!

آگوست 19, 2009
چند روز پیش که با خود تنها کرده بودم پس از مدتها، در آن طیاره غول آسا به سمت بلاد کفر بسیار اندیشیدم. اندیشیدم از آنچه بر این دیار کهن ایران تاکنون گذشته، از دیروز از امروز، از آن رای که دادیم و دزدیدند، از آن خونی که بر زمین ریختند، از حرمتهایی که شکستند، از آن بی ناموسیها که کردند و از آنهمه چیزها که خدا میداند، تا به اینجا رسیدم که چه شده سالهاست کسانی چون من قصد دیار غربت میکنند و از آن بر خود مغرورند. بر خود میبالند و بر دوستان و آشنایان فخر میفروشند که فرنگی شدیم و فرهنگ آموختیم.چندان نگذشت از آن موقع که طیاره به سلامت به زمین نشست تا چند روزی که دوری در این شهر شگفتی ها زدیم تا جواب سوال خود یافتیم. اینجا هوا پاک پاک است مثل دل اکثریتشان که تو را میبینند و لبخند میزنند( یادم آمد از فتاوای علمای اعلم در گذشته های نه چندان دور که این کافران را نجس میدانستند). آری اینجا جوانان نگران از لباسشان یا موی سرشان نیستند یا آنقدر بکن نکن نمیشنوند که روانپریش شوند. اینجا قلب جوانانشان نشانه نمیگیرند و مغزشان را اگر نتوانستند فرار کنند پخش خیابانها نمیکنند یا مردم بدنبال رای شان سر از کهریزک در نمیاوردند. اینجا جوانان را در زندان به دست جلادان نمیسپارند تا اگر جلو و عقبشان را یکی کردند بروند چهار شاهد عادل پیدا کنند که بتوانند مدعی شوند، یا اگر مادران و پدران جوانانشان را گم کردند زودتر بفکر مراسم کفن و دفن باشند اگر جناره فرزندانشان را پیدا کردند.
آری اینجا سرزمین کفر است ولی ما مسلمانیم. اینجا مردم سوال میکنند اگر نفهمند و اگر نفهمند نمی پذیرند ولی ما اگر نفهمیم سوال هم نمیکنیم. چرا؟ چون خر دینیم و آخر هم هر چه گفتند میپذیریم. ما عادت داریم هر چند دهه یک دیکتاتور بسازیم بعد خودمان هم سرنگونش کنیم. اصلا حوصله مان سر میرود اگر کسی نباشد فحشش بدهیم. اول آنقدر بله قربان میگوییم و آنقدر نفهم و بزدلیم که اصلا سوال نمیکنیم اگر بگوید آب و برق را مجانی میکنیم میپذیریم، ذوق زده هم میشویم ولی اگر نکرد نه خانی آمد و نه خانی رفت. از این دروغها بسیار بود ولی ما که باور نمیکنیم. ولی خدا و دروغ؟ما خودمان خودمان هم خر میکنیم. اگر هزاران جوان را یک شبه در دهه شصت بدستور مقتدا بکشند عین خیالمان نیست چون آقا گفته. حرف آقا (بخوانید پیشوا) حرف خداست. حالا هم همان آش و همان کاسه. هنوز خریم یا خودمان را به خریت میزنیم. این آقایانی که امروز از بد حادثه رهبر نهضتند این نهضت به راستی سبز، هنوز نفهمیده اند که مردم چه میخواهند، البته مردم هم هنوز تکلیفشان با خودشان هم روشن نیست. همه از این وضعیت ناراضیند ولی یکی نیست بگوید این وضعیت یعنی چه؟ یعنی احمدی نژاد (او که عددی نیست!)، یعنی حاج آقا خامنه ای؟، یا اصلا کل نظام؟بگذار تکلیف را من روشن کنم. مردم هیچکدام را نمیخواهند ولی خودشان هنوز با خودشان در رودربایستی افتاده اند. چرا؟ چون آقایان رهبران نهضت هنوز که هنوزه از کیسه نظام و امام خرج میکنند و با رقبا در رقباتند که کدام پیرو راه اصیل ایشان است. بابا تو را به ارواح شهدای ابن راه سبز، به روح ندا آقا سلطانها بس کنید این بازیها را. آخر امامی که تاریخچه قبل و بعد از انقلابش پر از دروغ و جنایت به اسم مصلحت است کجا جای پیروی دارد؟ شما براستی فکر میکنید خمینی از خامنه ای بهتر بود؟ اینها دقیقا دارای همان طرز تفکر با شرایط زمانی خاص خود هستند. اگر امام بنی صدر رییس جمهور برگزیده را بنام خیانت و با عوام فریبی خلع سلاح کرد امروز خامنه ای موسوی را! اگر آنروز در دهه شصت آقا دستور قتل هزاران جوان دربند را یک شبه صادر کرد امروز خامنه ای همان حکم با اسم رمز” این بدن ناقص” و ” یا حسین” از پشت تریبون نماز جمعه اعلام میکند. اگر الان زندانیان در شکنجه و تجاوز جان میسپارند مگر این از همان دست اتفاقاتی نیست که آیت اله منتظری را بدلیل اعتراض به خمینی از دایره قدرت خارج کرد و سالها در حبس خانگی و انزوا نگاه داشت؟ پس ما چرا خوابیم؟ چرا امروز همین آقایان را که من هم دوستشان دارم موسوی، کروبی و خاتمی ( رفسنجانی را نمیگویم چون خود پایه گذار استبداد دینی است و خدا کند فهمیده باشد) حنجره پاره میکنند تا ظلم را رسوا کنند ولی دیروز خواب بودند؟ چرا هنوز مغرشان منجمد امام است که ایشان معصوم بودند؟ چرا امثال منتظری یک عدد است؟مردم ما نیازمند رهبریم؟ خب! ما نیازمند اتحادیم؟ حتما! اما شما را بخدا قسم این بار نگذارید رهبرانی که هنوز خود در کوچه بن بست تحجر گرفتارند برای ما نسخه نهایی را بچیچند. ما همه با هم هستیم، با آنانیم، دوستشان داریم و من و شما مطمئنیم که این نطام بزودی رفتنیست اما… نگذاریم بنام اصلاحات اما با کهنه نخ نمای دین برایمان کیسه بدوزند. نکند این دیکتاتوری هم براندازیم و دیکتاتور دیگری را را در سی سالا بعد (1428) بخود ببینیم. ما با رهبرانیم اما باید بدانیم اینان ما را به کجا خواهند برد؟ به همانجا که خمینی پس از سرمستی مردم از پیروزی انقلاب برد؟ آیا اینان حاضرند حق انتخاب حکومت را به دست مردم بسپارنند؟ آیا اینان باور دارند که مردم از حکومت دین خسته اند و آماده اند آنرا برای همیشه به کنج حیاط خلوت دلها بسپارند و دست آنرا از سیاست قطع کنند؟ ما باید تکلیف خود را حالا بدانیم.

پایگاه اطلاع رسانی نوروز: دفن دهها نفر بی نام و نشان در بهشت زهرا

پیکر ده‏ها نفر از شهروندان تهرانی، در تاریخ‏های 21 و 24 تیرماه، بدون اسم و مشخصات فردی، در قطعه 302 بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شده است. این خبر تکان‌دهنده را یکی از پرسنل زحمت‌کش بهشت‌زهرا فاش کرده و از این فاجعه پرده برداشته است. یکی از پرسنل زحمت‏کش بهشت زهرای تهران به خبرنگار نوروز گفت: "در روزهای 21 و 24 تیرماه جنازه‏هایی بدون نام و مشخصات و تحت تدابیر شدید امنیتی، به این قبرستان آورده شده و با صدور اجباری جواز دفن برای آن‏ها در قطعه 302 به خاک سپرده شده‏است.
پیکر دهها نفر از شهروندان تهرانی در تاریخ های 21 و 24 تیرماه بدون اسم و مشخصات فردی در قطعه 302 بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شده است. یکی از پرسنل زحمت کش بهشت زهرای تهران به خبرنگار نوروز گفت:"در روزهای 21 و 24 تیرماه جنازه هایی بدون نام و مشخصات و تحت تدابیر شدید امنیتی، به این قبرستان آورده شده و با صدور اجباری جواز دفن برای آنها در قطعه 302 به خاک سپرده شده است. با پیگیرهای خبرنگار نوروز از بهشت زهرای تهران، روز بیست و یکم تیرماه از بین جوازهای دفن صادر شده در آن قبرستان، 28 جواز بدون ذکر نام و نام خانوادگی صادر شده و همگی در قطعه 302 به خاک سپرده شده اند. 24 تیرماه نیز 16 جواز دفن با شرایط فوق صادر شده است. پی گیری خبرنگار سایت نوروز از مسئولین بهشت زهرا در روزهای اخیر بی نتیجه بوده است و هیچکدام از آنها حاضر به پاسخگویی در مورد این اجساد نبوده اند. با اینحال با همکاری برخی از پرسنل آ سازمان با خبرنگار نوروز، شماره جواز دفن شهدایی که بدون نام در قطعه 302 به خاک سپرده شده اند در اختیار سایت نوروز قرار گرفته است که در صورت لزوم منتشر خواهد شد.

پابلو نرودا : اسم همه ی فرزندانت را بگذار آزادی

اعتراف و ارعاب از ديدگاه نويسندگان بزرگ جهان
- پابلو نرودا، شاعر بلند آوازه در نامه ای خطاب به يكی از دوستانش كه در اثر شكنجه دست راست خود را از دست داده بود چنين می نويسد: دستت را از دست دادی اما قلبت را نه. مهم همين است انسان در راهی قدم بگذارد كه اگر تمام اجزای بدنش را از هم جدا كردند قلبش كماكان بتپد...- میگل آنخل آستوریاس در اسپانيا دوستان زيادی داشت و به خاطر تلاش هايش در ايجاد فضايی دموكراتیک برای کشور گواتمالا، محبوب ميليون ها نفر بود اما به دليل كژانديشی عده ای در كشورش، به خيانت متهم شد و از اين رو در بازگشت به گواتمالا با ديكتاتوری دولت خورخه اوبيكو كنار نيامد. او در اسپانيا دوستی داشت به نام ارناندس راميرس كه اصليتی السالوادوری داشت. راميرس به دليل فعاليت های سياسی ديگر نمی توانست در كشورش بماند و از بيم در امان نبودن جان همسر و فرزندش راهی اسپانيا شده بود. او برای آستورياس نامه ای می نويسد و در آن ذكر می كند كه به خاطر فرار از آن كشور مجبور شده سوگند وفاداری ياد كند؛ كاری كه هيچ اعتقادی به آن ندارد. آستورياس نيز در پاسخ به او نكاتی چند را يادآور می شود: راميرس عزيز. بند بند نامه ی تو اعتراف بود و اقرار. نامه ات را با لذت نخواندم همان طور كه نمی توانی يک ماهی مرده را با لذت بخوری اما وقتی گرسنه هستی بايد جان خودت را نجات دهی. من هم گرسنه كلمات تو بودم و هستم. تو به چيزی اعتراف كردی كه نمی خواستی در قلبت بماند. پس حالا هم نگران اين مساله نباش. چنين چيزی در قلب تو ريشه نخواهد دواند. آزادی شب نيست كه نگران طلوع خورشيد باشد مبادا تاج و تختش نباشد و نابود شود. آزادی اسم انسان های اين كره ی خاكی است. به تعداد همه ی مردم، آزادی وجود دارد. اسم همه ی فرزندانت را بگذار آزادی تا اگر يكی را از تو گرفتند باز هم آزادی داشته باشیا
رسال شده توسط آذين محمودي

شادی صدر : ترانه موسوی اسم رمز همه زنانی است که پس از انقلاب 57 در زندانها مورد تجاوز قرار گرفتند

چهارشنبه 28 مرداد 88
تجاوز به مثابه یک شکنجه سیستماتیک/ شادی صدر
تجاوز به زندانی؛ یک ترانه موسوی، کم یا زیاد، فرقی نمی کند
سایت میدان زنان: ترانه موسوی، چه همان دختر سبزپوشی باشد که در روز 7 تیر، در تجمع اطراف مسجد قبا دستگیر شد، مورد تجاوز قرار گرفت و بعد، به دلیل پارگی رحم و مقعد سر از بیمارستانی در کرج و سر آخر سر از سینه گورستانی بی نام و نشان در شمال ایران درآورد و چه اصلا نباشد، اسم رمز همه زنانی است که پس از انقلاب 57، در زندانها مورد تجاوز قرار گرفتند
می خواهم بگویم یک ترانه موسوی، کم یا زیاد، فرقی نمی کند وقتی مهدی کروبی می نویسد: "برخي افراد با دختران بازداشتي با شدتي تجاوز نموده‌اند كه منجر به ايجاد جراحات و پارگي در سيستم تناسلي آنان گرديده است." و باز حتی اگر ادعای کروبی سراسر دروغ باشد، باز هم فرقی نمی کند وقتی آذر آل کنعان (نینا اقدم) جلوی دوربین می نشیند و روایت تجاوز به خود را در زندان سنندج مستند می کند، وقتی رویا طلوعی، از تجاوز بازجو می گوید، وقتی منیره برادران در کتاب حقیقت ساده، از طاهره، دختری زیبا که بر اثر تجاوز پاسداری دیوانه شد، طاهره ای که بیشتر زندانیان زن تهران در دهه 60 خاطره اش را در ذهن دارند، می نویسد، وقتی جنازه زهرا کاظمی را سیمان می گیرند و شیرین عبادی، وکیلش در دادگاه می پرسد: "چرا لباس مقتول از اين ناحيه خاص پاره و خونی شده؟"، و وقتی نظریه پزشکی قانونی حکایت از تجاوز به زهرا بنی یعقوب در بازداشتگاه پایگاه بسیج همدان دارد.

تجاوز به زنان زندانی سیاسی، در کنار تهدید به تجاوز و آزارهای جنسی دیگر که می تواند از سوی دستگیر کنندگان، بازجویان، زندانبانان و حتی مقامات قضایی صورت بگیرد، خشن ترین نوع شکنجه ای است که آثار جسمی و به خصوص روحی آن با انواع دیگر شکنجه قابل مقایسه نیست. گزارشهایی از اعمال این نوع شکنجه بر زندانیان سیاسی زن پس از انقلاب، چه به شکل سیستماتیک و چه به صورت اتفاقی منتشر شده است. سیستماتیک ترین نوع تجاوز گزارش شده، تجاوز به دختران باکره ای که به دلایل سیاسی به اعدام محکوم شده بودند، در شب پیش از اعدام بوده است. مستند این گزارشها، گفته های متواتر خانواده های زندانیان سیاسی دختری بوده که فردای اعدام، همراه با تحویل جنازه دخترشان، پولی به عنوان مهریه او تحویل می گرفتند. در این گزارشها، دختران باکره به عقد موقت مردانی که زندان را در دست داشتند در می آمدند تا بکارت خود را از دست بدهند. در غیر این صورت، خطر این وجود داشت که زندانی اعدامی چون باکره است، به بهشت برود!

سالها بعد، گالیندوپل، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل که برای رسیدگی به موارد نقض حقوق بشر در ایران تعیین شده بود، در گزارش خود تایید کرد: "زنان باکره محکوم به مرگ، اجبارا به نکاح یک مرد در می آیند و قبل از اجرای حکم اعدام از آنها ازاله بکارت می شود. در این رابطه نماینده ویژه مایل است تاکید کند که گزارشگر ویژه کمیسیون درباره شکنجه مایل است تاکید کند که گزارشگر ویژه کمیسیون درباره مساله شکنجه، تجاوز را نوعی شکنجه محسوب می کند."*

با این همه، تاکنون فتوای مربوط به این تجاوز سیستماتیک و نیز مستندات در مورد موارد مشخص برای آن به دست نیامده است. همانطور که خواهیم دید، اساسا اثبات تجاوز بسیار سخت و در بیشتر موارد ناممکن است؛ چه رسد به اینکه در زندان اتفاق افتاده باشد.

با این همه، قدر متقین می دانیم که در زندانهای سیاسی دهه 60، مساله تجاوز به زنان، به اندازه ای رایج بوده است که آیت الله منتظری، قائم مقام رهبری وقت، در نامه 17 مهر 65 به آیت الله خمینی بنویسد: "آيا مي‎دانيد در بعضي زندانهاي جمهوري اسلامي دختران جوان را به زور تصرف كردند؟ آيا مي‎دانيد هنگام بازجوئي دختران استعمال الفاظ ركيك ناموسي رائج است ؟..." در واقع برخلاف آنچه از نامه مهدی کروبی مستفاد می شود که انگار تجاوز تنها برای زنان زندانی سیاسی که در وقایع پس از انتخابات 22 خرداد 88 دستگیر شده اند، اتفاق افتاده و پیش از آن هیچ سابقه ای در سی سال حکومت جمهوری اسلامی نداشته است. کروبی در نامه 7 مرداد 88 خود به هاشمی رفسنجانی، بی آن که به سابقه تجاوز در زندانهای سیاسی اشاره کند، می نویسد: "افرادي اين مطالب را به من گفته‌اند كه داراي پست‌هاي حساس در اين كشور بوده‌اند. نيروهاي نام و نشان داري كه تعدادي از آنها نيز از رزمندگان دفاع مقدس بوده‌اند. اين افراد اظهار داشته‌اند، اتفاقي در زندان‌ها رخ داده است كه چنانچه حتي اگر يك مورد نيز صدق داشته باشد، فاجعه‌اي است براي جمهوري اسلامي كه تاريخ درخشان و سپيد روحانيت تشيع را تبديل به ماجراي سياه و ننگين مي‌كند كه روي بسياري از حكومت‌هاي ديكتاتور از جمله رژيم ستمشاهي را سفيد خواهد كرد...عده‌اي از افراد بازداشت‌شده مطرح نموده‌اند كه برخي افراد با دختران بازداشتي با شدتي تجاوز نموده‌اند كه منجر به ايجاد جراحات و پارگي در سيستم تناسلي آنان گرديده است. از سوي ديگر افرادي به پسرهاي جوان زنداني با حالتي وحشيانه تجاوز كرده‌اند به طوري‌كه برخي دچار افسردگي و مشكلات جدي روحي و جسمي گرديده‌اند و در كنج خانه‌هاي خود خزيده‌اند..." مصاحبه شوندگان و مقامات و فعالان سیاسی پس از او نیز، چه در رد و چه در انکار موضوع برآمده باشند، مساله را منحصر می کنند به وقایع پس از انتخابات و به این ترتیب، تجاوز به زندانیان سیاسی زن را به مثابه یک شکنجه جنسی تکرار شونده، به یک "اتفاق"، تقلیل می دهند. در حالی که ابعاد فاجعه وسیع تر و باسابقه تر از اینهاست.

واقعیت این است که اثبات تجاوز و در حدی پایین تر، سایر آزارهای جنسی، به دلیل اینکه اولا معمولا در شرایط پنهانی و به دور از چشم شاهدان احتمالی اتفاق می افتد و شرم قربانی یا ترس او، باعث سکوت و عدم مراجعه اش به نیروهای دولتی می شود، همواره سخت بوده است. اما همین جرم وقتی در چارچوب زندان، یعنی جایی که نیروهای دولتی و فرد یا افراد تجاوزگر یکی می شوند، جایی که قربانیان تجاوز در مقایسه با زنانی که حداقل در ظاهر آزادی عمل، آزادی حرکت و آزادی مراجعه به قوای دولتی را دارند، کاملا دست و پا بسته هستند. موضوع وقتی پیچیده تر می شود که تجاوز، علاوه بر ایجاد سلطه، ارضای شهوت جنسی و ناتوان کردن و منکوب ساختن قربانی، آن گونه که در انواع دیگر تجاوز مطرح است، به عنوان یک ابزار و روش شکنجه، برای تحقیر، شکستن و اعتراف گیری و به طورخلاصه، منکوب سازی سیاسی زندانی یا حتی گروه، حزب یا جریانی که زندانی جزیی از آن است، به کار گرفته شود. در چنین شرایطی، وظیفه همه نیروهای مستقل و مردمی این است که تحلیلی دقیق از ماهیت این نوع تجاوز-شکنجه ارائه دهند که البته بدون کمک قربانیان آن، بسیار سخت خواهد بود. مرور تجربه های مشابه، مانند تجربه بوسنی یا سودان و روشهایی که برای افشا شدن و پیگیری حقوقی تجاوزهای سیستماتیک به عنوان مصداق جنایت علیه بشریت و به مجازات رسیدن عاملان آن نیز برای طی مسیرهایی مشابه، یکی دیگر از وظایفی است که امروز، پیش پای فعالان حقوق بشر و به خصوص فعالان جنبش زنان قرار دارد؛ باشد که نام ترانه موسوی، زهرا بنی یعقوب، زهرا کاظمی و سایر قربانیان تجاوز-شکنجه که امروز دیگر زنده نیستند، در دادگاهی زنده شود که عاملان این جنایات را عادلانه به مجازات برساند

* این پاراگراف یک روز پس از انتشار اولیه مطلب، و براساس سندی که در کتاب "کلاغ و گل سرخ"، خاطرات زندان مهدی اصلانی به آن برخوردم، اضافه شده است.

jeudi 20 août 2009

بانگ الله اکبر و مرگ بر دیکتاتور همزمان با سخنرانی امشب احمدی نژاد

فعالین حقوق بشر و دموکراسی گزارش داده اند، مردم تهران همزمان با آغاز سخنرانی احمدی نژاد به صورت گسترده ای دست به اعتراض زده اند و هنگام پخش سخنرانی او از تلویزیون از تمامی نقاط شهر تهران صدای بانگ الله اکبر و شعار مرگ بر دیکتاتور شنیده می شد. برپایه ی این گزارش مردم تهران حوالی ساعت نه و نیم شب همزمان با شروع سخنرانی احمدی نژاد از تلویزیون دولتی بصورت گسترده بر بام منازل و در کوچه ها و خیابانهای فرعی اعتراض خود را با بانگ الله اکبر و مرگ بردیکتاتور اعلام کردند و ادامه دادند. در بعضی از خیابانها جوانان موتور سوار و خودروهای شخصی مردم با بوق زدن متمد با اعتراضات همراهی می کردند. فریادهای اعتراضات از تمامی مناطق تهران شنیده می شد. از جمله در تهران پارس، آزادی،‌ ستارخان، ‌توحید، ‌بلوار کشاورز،‌ ونک،‌ فاطمی، ‌میرداماد،‌ سیدخندان،‌ ولنجک،‌ خیابان قزوین، ‌آذری، ‌یافت آباد،‌ منیریه،‌ خیام، ‌پونک، تجریش، ‌الهیه، ‌فرمانیه، فاطمی، جمهوری، فیاض بخش و نارمک. همچنین گزارشاتی از شهرهای مختلف ایران رسیده است که همزمان با آغاز سخنرانی دیکتاتور منصوب ولی فقیه مردم به سر دادن شعار اقدام کرده اند. در این گزارش گفته شده است از جمله در اصفهان، شیراز، اهواز، آبادان، کرمانشاه و قزوین مردم به شعار دادن اقدام کرده اند. در تهران نیروهای سرکوبگر ولی فقیه، بسیج و سپاه پاسداران و لباس شخصی ها سوار بر موتور بصورت گله ای در میادین و خیابان های اصلی گشت می زدند. مردم با مشاهده ی آنها بر شدت اعتراضات خود می افزودند و بانگ الله اکبر و شعار مرگ بر دیکتاتور می گفتند و آنها را هو می کردند.

انفجارهاي مهيب تروريستي در بغداد با تلفات و خسارتهاي كلان و ردپاي رژيم ايران

مقاومت ايران سلسله انفجارهاي مهيب تروريستي در بغداد را كه لااقل 100كشته و بيش از 550مجروح و خسارتهاي كلان بر جاي گذاشته است, قوياً محكوم مي كند.
بسياري از شخصيتها و نيروهاي سياسي در عراق در اين رابطه بر «سهل انگاري نيروهاي امنيتي» انگشت گذاشته و شماري از نمايندگان مجلس خواستار استيضاح و حتي ارجاع وزيران دفاع و كشور و فرماندهان ذيربط به دادگاه و پاسخگويي شخص نوري مالكي به عنوان فرمانده كل قوا شده اند. از سوي ديگر «وزراتخانه هاي كشور و دفاع عراق داشتن هرگونه مسؤليت امنيتي در شهر بغداد را تكذيب كردند و فرماندهي نيروهاي مسلح را به كنار گذاشتن خود از امنيت شهر بغداد متهم كردند» (تلويزيون الشرقيه).
دكتر عدنان دليمي, رئيس كنگره اهل عراق, اعلام كرد: «عربها هيچ دست و دخالتي در انفجارهاي امروز ندارند و اين انفجارها كار طرفهاي غير عربي مي باشد».
حزب اسلامي عراق اعلام كرد: «سكوت در برابر اهمال و كوتاهي نيروهاي امنيتي در قبال وضعيت امنيتي كشور در شرايطي كه روزانه بي وقفه دهها تن جان خود را از دست مي دهند, ديگر جايز نيست. ريز شدن در اين اعمال جنايتكارانه نشان مي دهد كه اعمالي سازمانيافته هستند و خودبخودي نيستند, همچنان كه از امكانات زيادي برخوردارند كه سطح آنها در حد امكانات دولتها و كشورها مي باشد».
«اسامه نُجيفي, پارلمانتر برجسته عراق, گفت : «اين منطقي نيست كه انفجار به اين گستردگي و با اين دقت و در مناطق مختلف و حساس و در يك زمان اجرا شود ولي نيروهاي امنيتي نتوانند آن را خنثي كنند, دهها هزار نفر از نيروهاي امنيتي در بغداد گسترش يافتهاند. شكي نيست كه اين يك طرح و برنامه خارجي است كه تلاش مي كند مردم عراق را مجدداً به دسته بندي فرقهيي بكشاند. من انگشت اتهام را به سمت ايران نشانه مي روم. ايران تنها كشوري است كه قادر است اينگونه عمليات با اين گستردگي را انجام بدهد و مي تواند در داخل نيروهاي امنيتي در اين شرايط نفوذ كند. ايران در اين كه مردم عراق به فرقهگرايي بيفتند منافع دارد. مرز برايش باز است و مي تواند به شيوه هاي مختلف وارد خيلي از نهادهاي كشور عراق بشود. اين گونه عمليات توسط افراد و يا گروهها اجرا نمي شود و نمي توانند اينگونه عمليات هماهنگ شده را اجرا كنند. اينگونه عمليات به امكانات يك كشور نياز دارد و به نظر من بايد تحقيق شود. طي سالهاي گذشته ايران پيامهاي زيادي فرستاده است و آمريكا نيز اين پيامها را گرفته و در حال حاضر با هم گفتگو مي كنند, اميدوارم كه از جيب مردم عراق نباشد. اگر اين وضعيت سياسي و امنيتي حل وفصل نشود ما در تهديد جدي هستيم. طرفي كه مي خواهد عراقيان را هدف قرار بدهد, شيعه و سني را مي كشد و برايش فرقي ندارد. مهم برايش اين است كه دستاورد سياسي داشته باشد. ما خواستار تحقيق در اين رابطه هستيم. طي اين ساليان كشتار در عراق جريان داشته ولي هيچ اشاره نشده كه با اين همه سلاحهايي كه كشف شده چه كسي در پشت اين جنايت است؟ سلاحهاي زيادي از ايران وارد عراق مي شود و تروريستها از طرف ايران وارد عراق مي شوند و براي مسئولان امنيتي امري شناخته شده است» (تلويزيون العربيه).
مازن الخشاب, مسئول مطبوعاتي سنديكاي عراقيان در لندن, گفت: «موضوع خيلي روشن است. موشكهاي كاتيوشا ساخت ايران است و سپاه قدس آموزش بكارگيري آن را داده است... تنها راه اين است كه اين دولت به طور كامل كنار برود» (تلويزيون الرافدين).
جبهه اسلامي مقاومت عراق نيز رژيم «ايران و مهمترين احزاب حاكم در عراق را متهم كرد كه در پشت اين انفجارها بودهاند و شكل اجراي آن تنها در توان اطلاعات ايران است كه كليدهاي دولت مالكي و ارگانهاي امنيتي اش را در دست دارد».
آخوندهاي حاكم بر ايران پيوسته اعلام كرده اند كه خط جبهه خود را در برابر آمريكا, در عراق بسته اند و لبنان و فلسطين را «عمق استراتژيك» رژيمشان مي دانند. به صراحت گفته اند كه «هر بمبي كه در عراق منفجر شود فتنه آمريكا براي ايران يك ماه عقب ميافتد... » زيرا «پرونده ايران نه پاي ميز مذاكره بلكه در خيابانهاي بيروت و بغداد حل خواهد شد» (محبي نياـ 28ارديبهشت85/ روزنامه كيهان- 5شهريور85) . رحيم صفوي, سركرده پيشين سپاه پاسداران, گفت: «ما حتي از نيروهاي عراق كه به ايران آمده بودند، از كساني كه اسير شده بودند، سپاه بدر درست كرديم. كدام كشور است كه افسران عالي رتبه عراق را عليه خود بكار بگيرد؟» (كيهان ـ 8مهر86) .
به نظر مي رسد خامنه اي در بحبوحة قيام مردم ايران به شدت نيازمند صدور بحران به خارج از مرزهاي ايران به ويژه پس از 30ژوئن و ترك شهرها و روستاهاي عراق از سوي نيروهاي آمريكايي است. به خصوص كه در ماه سپتامبر پرونده اتمي رژيم آخوندي و گفتگوي بين المللي با رژيم در اين خصوص آغاز مي شود. البته اين تازه آغاز دور دوم احمدي نژاد است. يك تحقيق جدي در بارة كم و كيف و محل ساختن مواد انفجاري و تسليحاتي كه امروز در بغداد به كار گرفته شد باعث مي شود دُم خروس از زير قباي ملا بيرون بزند. رژيم ملايان هنوز از افشاي محل ساختن بمبهاي جهنده كنار جاده در تهران و افشاي ليست 32هزار حقوق بگيران نيروي تروريستي قدس در عراق توسط مقاومت ايران در غيض و غضب است.
جاي شگفتي است كه مقامات بالاي عراقي هرگز و هيچگاه از نيروي تروريستي قدس و جنايتها و مداخلات و تروريسم افسارگسيخته رژيم ايران در عراق و انبوه مواد انفجاري و مهمات و تسليحات ارسالي كلمه يي بر زبان نرانده اند اما در حمله و سرازيركردن اتهامها عليه مجاهدين به غايت اهتمام ورزيده اند.
عراق با مزدوران و تربيت شدگان رژيم منفور ايران هرگز روي امنيت و ثبات و حاكميت را نخواهد ديد. همچنانكه 5ميليون و 200هزار تن از مردم عراق و 3ميليون تن از شيعيان اين كشور اعلام كرده اند تنها راه خلع يد از رژيم ايران در اين كشور است.
دبيرخانه شوراي ملي مقاومت
28مرداد1388 (19 اوت2009

گزارش وضعيت شماري از مجروحان و گروگانهای اشرف

حمله به اشرف- اطلاعیه شماره 87

سه هفته پس از حمله جنايتكارانة مزدوران عراقي به مجاهدان اشرف گزارش وضعيت چند تن از مجروحان و گروگانها به شرح زير است :
1ـ مجاهد خلق سعيد حبيبي با 27سال سابقه حرفه يي مبارزاتي عليه ديكتاتوري ديني در ايران, بستري در بيمارستان بَلَد در اثر عبور خودروي زرهي هاموي از روي بدن, دچار شکستگي شديد استخوانهاي لگن واستخوان پاي چپ شده است. شکستگي استخوان لگن توأم با جابجائي و داراي عوارض ديگري از قبيل قطع کامل مجراي ادرار مي باشد و در حال حاضر از ناحيه شکم سوند وارد مثانه کرده اند. در چنين وضعيتي متخصص اورولوژيست با فوق تخصص مجاري مي تواند عملهاي جراحي ضروري را انجام بدهد كه در بيمارستان بلد قابل دسترس نيست مگر اينكه نيروهاي آمريكايي او را به خارج يا به يكي از بيمارستانهاي خود در آلمان يا آمريكا منتقل كنند يا دستكم يك تيم متخصص پزشكي را كه مقاومت ايران با برعهده گرفتن كليه هزينه ها به بيمارستان بلد مي فرستد در اين بيمارستان بپذيرند و با آن همكاري كنند و امكانات لازم را در بيمارستان خود در اختيار اين تيم قرار بدهند. نيروهاي آمريكايي طبق مقررات بيمارستان نظامي خود از قبول ساير پزشكان و متخصصان در اين بيمارستان امتناع مي كنند.
مقاومت ايران از سفير ايالات متحده در بغداد , فرماندهي نيروهاي چند مليتي, دبيركل ملل متحد و كميسر عالي حقوق بشر و سازمانهاي ذيربط بين المللي مي خواهد ترتيبي بدهند كه بيمار يا به خارج فرستاده شود و درآلمان يا ايالات متحده به بستگان و دوستانش تحويل گردد, يا دست كم بيمارستان بلد به طور استثنايي تيم پزشكي را كه ساكنان اشرف معرفي خواهند كرد براي معالجه بيمار بپذيرد.
2ـ مجاهد خلق مسعود احمدي, بستري در بيمارستان بَلَد به خاطر اصابت گلوله به پاي چپ و متلاشي شدن استخوانهاي ساق پا كه بايستي مورد عمل پيوند استخوان و پيوند پوست قرار بگيرد.
3ـ گروگانهاي اسير و مجروح در مقر پليس در زندان شهر خالص كه هر 36تن به هنگام دستگيري و آدمربايي به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته و شماري از آنها گلوله خوردند, در آغاز چهارمين هفته اعتصاب غذا همه آنها دچار ضعف مفرط هستند و برخي از آنان از جمله مجاهدان خلق جواد گوگردي , مهدي عبدالرحيمي, علي تولمي, عباس فيلي و مهدي زارع در ضعف شديد مي باشند و به تدريج شنوايي و بينايي خود را از دست مي دهند. مجاهدان خلق ابراهيم كماري و محمدرضا هوشمند نيز بر اثر جراحتها و صدمه هاي ناشي از حملات مزدوران همچنان دردهاي شديد دارند. روز گذشته به هنگام استماع از سوي قاضي تحقيق در شهر خالص شماري از مجروحان كه توان ايستادن نداشتند, بيهوش شدند. درخواست اكيد مجاهدان به گروگان گرفته شده ديدار با وكلايشان پرفسور اشنيبام, كنت لوئيس, استيوِن و فرانسوا سر مدير اجرايي كميته بين المللي حقوقدانان در دفاع از اشرف است.
بنا بر گزارشها, شيوه گروگانگيري مجاهدان اسير به اين ترتيب بوده كه 4فرد مسلح لباس مشكي همزمان به يك مجاهد مضروب يا مجروح حمله مي كردند و يكي از آنها يك چفيه را بر دور گردن او مي انداخت و گره مي زد و به روي زمين مي كشيد تا در حين خارج كردن از صحنه توان فرياد زدن نداشته باشد. دژخيمان مزبور سپس گروگان اسير را به يك خودرو يا اتاقكي در همان نزديكي در بيرون قرارگاه اشرف منتقل و شروع به شكنجه و ضرب و شتم او مي كردند.

mercredi 19 août 2009

آخوند صانعي از مراجع قم: حتي از گورستان و مرده ها هم مي ترسد

چهارشنبه، ۲۸ مرداد، ۱۳۸۸ - ۱۲:۰۳
… من به يك كسي از مسئولين در درجه اول كه واسطه بود از يك جايي آمده بود خودش رده دو و سوم بود گفتم آقا ابطال كنيد اين انتخابات رو، آسمون كه زمين نمي آد، گرهي رو كه مي شه با دست باز كرد خيل يراحت ابطال كنيد دوباره انتخابات رو شروع كنيد با يك شرايط خاص، اون گفت كه نه تقلب نبوده گفتم آقا تقلب نبوده كه يك كسي گفت من هفتاد تا دليل مي آورم كه تو حوض آب نيست. اون يكي گفت من يك دليل مي آرم كه تو حوض آب هست بغلش كرد پرتش كرد تو حوض گفت حالا آب هست يا نيست. اونها حالا كار رو به جايي رسانده كه الان اگر ابطال انتخاب هم ديگه نتيجه به حال اون افراد نخواهد داد. الان نتيجه يي به حال اونها نخواهد داد. هر چقدر فشار بيشتر بشود عزيزان، آگاهي زيادتر مي شود، تنفر بيشتر مي شود. و من نمي دانم چه عاملي سبب اين كار شده، اصلا موندم توش، فكر مي كنم چي. چي شده؟ … نفر خطرناكه براي هر حكومتي. اولين خطر اينه كه بايد باج بدهد. هر چه حكومت، مردم بيشتر متنفر مي شن، بيشتر بايد باج بدهد. البته يه جا تنفر زياد ميشه، ديگر باج ندارن بدن همه چيز رو دادن، نفت رو دادن، گاز رو دادن، نمي دونم، ثروتهاي معنوي رو دادن، مادي، ديگه چيزي ندارند، المفلس في امان الله. ديگه چيزي ندارند، اونجاست كه ديگه اون حكومت مستبد ظالم، نقشه ديگر مي كشد. تنفر خطرناكه براي حكومتها. عزيزان من مأيوس نشيد، آگاهي بديد. با زبان لين و نرم. پس توجه به رسانه هاي دروغگو، خلاف قرآنه. ان جاء كم فاسقٌ بنبيٍ و تبينوا . حالا اينجور نيست بگيم اين مال قبل بوده. نه حالا چون اسلاميه، اين راديو چون اسلاميه، اين روزنامه چون اسلاميه، نه ديگه، چي چي اسلاميه. اسلام كه دروغ ندارد. اسلام كه خلاف ندارد. اين هم مطلب دوم.… امروز تمام تلاش جنايتكاران بر اينه كه مردم رو ناآگاه نگه دارند. ولذا از كوچكترين آگاهي مي ترسند. از كوچكترين آگاهي. از اينكه يه نفر با يه نفر تماس بگيره مي ترسند. از گورستان مي ترسند. آخه ديگه گورستان هم ترس داره؟ البته شبها آدم مي ترسه از گورستان اما روزكه نبايد بترسد كه. گورستان بانك هست آتش بزنند؟ گورستان نمي دونم مغازه هاي مردم رو آتش بزنند. چرا از گورستان مي ترسيد آقايون. با ترس كه قضيه حل نميشه. اومده سر قبر مرده اش. اومده حالا شهيد شده ميگه دستتون درد نكنه، قلبش رو زديد، دستتون درد نكنه. اقلا بگذاريد من براش يه فاتحه بخونم. بگذاريد من براش يه سوره انا انزلنا هفت بار بخونم. چون سر قبر مرده، هفت بار.…آگاهي بدهيد حقوق مردم را تذكر بدهيد و بدانيد كمتر جرياني مثل جريان امروز باعث تنفر مردم از برخي از مسئولين شده. …درد درد زنداني است اسيرظالمين امروز، درد درد اونهايي است كه وزنشون رو كم كردند شوخي مي كنند مي گن اونجا سونا بوده، درد اونجايي است كه اقرارها با تجريد گرفته شده، درد اونجايي است كه نمي گذارند سرجنازه عزيزكرده اش بنشينه فاتحه بخونه. درد آزاد كردن اينهاست، چه مانعي دارد تمام قرارها رو تبديل كنند من نمي گم خلاف قانون، همه قرارها تبديل شود، حالا ديگه بسه ديگه، ماه رمضان اقلا تبديل كنند بگن آقا برويد خونه هاتون بعد بياييد دادگاه چون يكي از راه هاي قرار اين جور نيست كه بنده هم توي حكومت بودم هم توي آخوندي بودم هم توي منبر بودم خيلي بلدم. البته گاهي هم كلاه سرم ميره اون بحثي نيست مسئوليتم رو نمي تونم انجام بدم گاهي شيطان مياد كلاه سرم مي گذاره البته اگر من كلاه سرشيطون نگذارم اما اينجوريه كه ميشه همه اين زندانيها رو آزاد كنند شما كه مي گيد اقرار كردند ……بگذارند ماه رمضون مردم اينهايي كه جوانهاشون كشته شده بروند سرقبرهاشون دعا بخونند شماها اگر فرزند نداريد نمي دانيد كشته شدن يك فرزند يعني چي، آقايون خيال مي كنند خودشون باخاك شير نبات بزرگ شدند به قول ما اصفهانيها، همه بچه هاي اين مملكت با خاك شير نبات بزرگ شدند صدميليون بده به يك پدري يك بچه اش رو بده ، بهت نميده اين فرهنگ اسلامي است و فرهنگ ديني است اون وقت صاف قلبش رو نشانه بري، بعد هم مننژيت گرفته و نمي دونم چي چي گرفته يا تو ي اون زندان نمي دونم مرض مسري اومده توي اون زندان خب كي مسئول مرض مسري است، خب مرض مسري اونهايي كه مسئولند مسئول مرض مسري هم هستند خب توي زندان نگهداريم مرض مسري، يادتون باشه همه اين چيزها بازي است.
ویدئوی سخنرانی صانعی- 5 قسمت :
http://www.youtube.com/watch?v=NrYPN0-Qk4c
http://www.youtube.com/watch?v=Nejb18GpoyI
http://www.youtube.com/watch?v=WzKA0chK9nY
http://www.youtube.com/watch?v=kspLzn19G7s
http://www.youtube.com/watch?v=qy5MUwWmnqQ

تظاهرات هزاران تن از مردم تهران با شعار مرگ بر ديكتاتور

در چهلمين روز شهيدان18تير88

بنا بر گزارش ستاد اجتماعي مجاهدين در داخل كشور, امروز چهارشنبه 28مرداد, هزاران تن از مردم و جوانان دلير تهران به منظور گراميداشت خاطره شهيدان18تير88, دست به تظاهرات زدند. اين تظاهرات به رغم حضور متراكم نيروهاي سركوبگر اعم از بسيجيان، مزدوران لباس شخصي و گارد ضدشورش در نقاط مختلف تهران برگزار شد.
در ميدان ونك, نيروهاي سركوبگر به جمعيت كه شعارهاي مرگ بر ديكتاتور و آزادي آزادي حق مسلم ماست سر داده اند حمله كرده و تعدادي از آنها را دستگير كردند.
در ساعت1800 حد فاصل چهار راه ولي عصر تا ميدان وليعصر و از ميدان وليعصر تا ميدان فردوسي و ميدان رضاييها, خيابانهاي كريمخان و ايرانشهر گروههاي كثيري از مردم دست به تظاهرات زده اند. بنابر اولين گزارشها مزدوران نزديك به 100تن از تظاهركنندگان را در اين مناطق دستگير كرده اند.

دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران
28 مرداد1388(19اوت2009)

تجمع اعتراضى خانواده دستگير شدگان مقابل بيدادگاه رژيم

چهارشنبه 28 مرداد 88
امروز چهارشنبه 28مرداد حدود 150نفر از اعضاى خانوادههاى بازداشت شدگان قيام مردمى كه تعدادى از آنها مسن و در اعتصاب غذابهسر مىبرند در مقابل بيدادگاه انقلاب رژيم تجمع كردند. خانوادهها كه از شنيدن خبرهاى شكنجه وتجاوز در زندانهاى مخوف رژيم آخوندى به شدت خشمگين هستند، خامنهاى و پاسدار احمدىنژاد را مورد لعن و نفرين قرار مىدهند. در ميان جمعيت هر از گاهى مادرى فرياد مىزد كه فرزندم را آزاد كنيد، چه بلايى بر سر آنها مىآوريد و خدا تقاص اين روزها را از شما مىگيرد. به گزارش دريافتى نيروهاى سرکوبگر به طرف مادران و پدران سالخورده يورش برده تا آنان را وادار به سكوت كنند. براساس گزارش ديگرى تعداد زيادى از خانوادهها در مقابل در دژبانى زندان اوين تجمع كردند و خواهان آزادى عزيزانشان شدند. امروز شمار ديگرى از خانوادهها به جمع اعتصابيون در مقابل زندان اوين پيوستند.

mardi 18 août 2009

رژيم آخوندي درصدد اعدام شمار ديگري از زندانيان است

دوزنداني كه هنگام ارتكاب جرم كمتر از 18سال داشتند, در آستانه اعدام قرار دارند

رژيم آخوندها درصدد است بار ديگر شماري از زندانيان را به منظور ايجاد رعب و وحشت اعدام كند. در اين رابطه, طي روزهاي اخير تعدادي از زندانيان را از بندهاي مختلف زندان گوهردشت به اوين منتقل كرده اند. برخي از اين زندانيان عبارتند از:
-بهنود شجاعي 21ساله, كه هنگام جرم انتسابي 17ساله, بوده است و مدتهاست زير اعدام به سر مي برد.
جواد نجفي20ساله كه هنگام ارتكاب جرم انتسابي 16ساله بوده است.
بهنود و جواد از بند 6زندان گوهردشت به اوين منتقل شده اند,
بنابرگزارشهاي دريافتي سه زن زنداني از بند7 زنان زندان گوهردشت کرج نيز در آستانه اعدام قرار دارند. دو تن از آنها اکرم محمدی, 35ساله, و آمنه عبدالله زاده، 50ساله هستند. اولي 7 سال و دومي 5سال در زندان به سر برده اند.
مقاومت ايران عموم مجامع بين المللي و سازمانهاي حقوق بشري را به اقدام فوري براي نجات جان اين زندانيان فرا مي خواند.

دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران
27مرداد1388 (18اوت2009)

فشار رژيم ضدبشرى به عراق براى اخراج مجاهدين

27 مرداد 88
نرمين عثمان
وزير محيط زيست عراق امروز در يك كنفرانس مطبوعاتى در كربلا به يك نمونه از فشارهاى ضدبشرى رژيم آخوندى بر عراق براى اخراج و اذيت و آزار مجاهدين اذعان كرد: روزنامه نيمه رسمى الصباح خبر داد، خانم نرمين عثمان وزير محيط زيست عراق در يك كنفرانس مطبوعاتى در كربلا گفت: ايران از طريق كاهش سهميه آب در رودخانههاى كارون و سيروان برگ فشارى را عليه دولت عراق بهكار مىگيرد. وى با اشاره به حضور اعضاء سازمان مجاهدين خلق ايران در خاك عراق افزود هدف از اين فشارها در تنگنا قرار دادن دولت در مقابل مردم عراق و مجبور كردن دولت به اخراج اپوزيسيون ايران از خاك عراق مىباشد» هم‌چنين تلويزيون البغداديه گزارش كرد: نرمين عثمان وزير محيط زيست عراق گفت كميتههايى كه بين عراق و ايران براى بررسى دلايل بحرانى شدن محيط زيست تشكيل دادند، تا زمانيكه همكارى منطقهاى وجود نداشته باشد شكست مىخورد. وى تصريح كرد كه اين سياست باعث شده است كه دولت تركيه نيز براى فشار به دولت بغداد از همين كارت استفاده كند و ميزان آب دجله و فرات را كاهش بدهد.عثمان گفت ايران از طريق كاهش ميزان آب رودخانههاى كارون و سيروان به‌عنوان كارت فشار عليه عراق استفاده مىكند.نرمين عثمان خاطرنشان مىكند كه هدف از اين فشارها در محظوريت قرار دادن دولت در مقابل مردمش است تا اينكه آنرا به اخراج اپوزيسيون ايران از عراق بكشاند». يادآورى مىكنيم رژيم كثيف ولايتفقيه تاكنون بارها به انفجار لولهها و تاسيسات آبرسانى به قرارگاه اشرف از جمله در روزهاى 27تير 1385 ، 31تير 1385 و 19بهمن 1386 مبادرت كرده است كه مالكى نخستوزير تحت امر ارتجاع در اين كشور، بر تمامى آنها چشم بسته و به جاى آن به مزار شهيدان در اشرف و جرائم ناكرده مجاهدين و دروغهاى وقيحانهاى روى آورده است مانند اينكه گويا مجاهدين نمازگزاران مسجد حكمت را در بغداد در دوران حكومت پيشين عراق به رگبار مىبستهاند! آقاى مسعود رجوى در بهمن ماه گذشته با مخاطب قراردادن تلويحى نورى مالكى گفت: نمى‌دانم كسانى كه به‌طور رسمى آن اطلاعيه سخيف را صادر مى‌كنند كه فرد بريده مى‌خواسته برود توى نيروهاى عراقى خودش را منفجر كند (و بعد به هتل منصور برود!) چرا وقتى در روز روشن نفرات مجاهدين ربوده مى‌شوند و به وزارت كشور عراق برده مى‌شوند، سكوت پيشه مى‌كنند؟ چرا وقتى در اتوبوس كارگران اشرف بمبگذارى مى‌شود و 11‌تن بهشهادت مى‌رسند و اسم و آدرس عوامل نيروى تروريستى قدس را هم مجاهدين برملا مى‌كنند، باز هم سكوت مى‌كنند؟ چرا وقتى از سال‌2005 تا امروز، 55‌فروشنده و واسطه عراقى كه تداركات اشرف را تأمين مى‌كردند ترور مى‌شوند، حرفى نمى‌زنند؟ هم‌چنين در جريان انفجار لوله‌هاى آبرسانى و انفجار ايستگاه آب و در جريان شليك موشكهاى كاتيوشا به اشرف در 6خرداد و 14تيرهمين امسال… عجيب است كه ليست افشا‌شده 32000‌مأمور نيروى تروريستى قدس را هم زيرسبيلى رد مى‌كنند. دخالتها و جنايتهاى رژيم ايران را هم به روى خود نمى‌آورند و به‌جاى اخراج رژيم از عراق، بر طبل اخراج مجاهدين محصور و بدون سلاح مى‌كوبند. -رهبر مقاومت در پيام خود در ابتداى سال 1387 نيز خاطرنشان كرده بود: بنظر مىرسد كه رژيم به بمباران و گرفتن سلاحهاى مجاهدين و محصور كردن آنان در اشرف و قطع سوخت و دارو و ارزاق و انفجار لولهها و ايستگاه آبرسانى آنها هم قانع نيست و تا وقتى كه يك به يك در مقابل كاخ سفيديا اليزه به جرّاثقال اعدام سپرده نشوند دست بر نمىدارد! اين‌جاست كه به تعبير يكى از باندهاى ورشكسته همين رژيم درجريان انتخابات، به روح گوبلز بايد حق داد كه به دربانى گماشتگان ولايت افتخار كند!.

اشرف؛ مقاومتى كه بر دشمن ضدبشرى گران تمام شد

27 مرداد 88
مقاومت حماسى اشرف در مقابل تهاجم وحشيانه مزدوران عراقى خامنه اى
ديكتاتورى آخوندى از مقاومت شگفتانگيز و شكوهمند و اعتصاب غذاى قهرمانان شهر اشرف در برابر جنايات مزدوران خامنهاى و مالكى آهوناله كرد و اعترف كرد اين «اين سپر انسانى»، «هزينه» جنايات دژخيمان رژيم را بالا برده است.
سايت موسوم به برنانيوز وابسته به پاسدار احمدىنژاد در گزارشى كه حاكى از درماندگى رژيم در برابر مجاهدان شهر اشرف است نوشت: «پس از محاصره اردوگاه اشرف و با جدى شدن حضور نيروهاى عراقى در اين اردوگاه، سران اين فرقه با علم به تلفات انسانى نيروهاى خود در صورت درگيرى با نيروهاى عراقى، جهت بالا بردن هزينه تصرف کمپ اشرف براى ارتش و پليس عراق، تصميم به ايجاد سپر انسانى در برابر نيروهاى عراقى گرفتند». اين سايت وابسته به باند ولىفقيه نظام با اعتراف به «توجه افكار عمومى دنيا» به كارزار جهانى مقاومت درباره جنايت عليه بشريت در اشرف، نوشت: «سران منافقين براى مظلوم نمايى و تحت تاثير قرار دادن افکار عمومى در دنيا و مورد توجه قرار دادن سازمانهاى بينالمللى در جهت ماندن نيروهاى منافقين در اردوگاه اشرف، به اجبار از نيروهاى خود مىخواهند دست به اعتصاب غذا بزنند. آنها در توجيه اين دستور از نيروهاى خود مىخواهند با هر امکان و ابزار و با چنگ و دندان از اشرف دفاع کنند».

lundi 17 août 2009

بسیجی ها را ( بعد از اینهمه جنایت ) برای رفع خستگی به مسافرتهای تفریحی فرستاده اند .

از وبلاگ فریاد بی صدا

پسرخاله پدرم که از فرمانده هان میانی بسیج است روز جمعه به منزلمان زنگ زد ( علارقم اینکه ما سالی یک بار هم با آنها رابطه نداریم و حتی تلفن هم نمیزنیم و خودشان هم میدانند که از آنها اصلا خوشمان نمیاید ) ولیکن پدرم با ایشان صحبت کرد و در طول مکالمه به پدرم گفته است که نیروی مقاومت بسیج برای بسیجی ها و مخصوصا آنهایی که در جریان مقابله با معترضان بعد از انتخابات شرکت داشته اند تورهای تفریحی و سیاحتی برگزار کرده است که برای اعضای بسیج و خانواده شان رایگان ولی برای افراد معرفی شده توسط بسیجی ها به ازای هر نفر 20 هزار تومان میگرند و ایشان از پدرم خواسته که بهمراه خانواده ( یعنی ماها ) در این تورها شرکت کنیم و علاوه بر تفریح و رفع خستگی با تفکر بسیج و سازمان بسیج بیشتر آشنا شویم تا شاید بخواهیم در آینده نزیدک به عضویت بسیج در بیاییم و بیشتر از مزایای آن بهرمند بشویم !!! پدرم بعد از شنیدن این پیشنهاد های شرمانه بدون هیچ رو در بایستی گفته است : من و خانواده ام اگر به نان شب مان هم محتاج شویم حاضر نیستیم از مزایای بسیج استفاده کنیم چه برسد به عضویت آن در بیاییم و در جنایتهای بسیج شرکت داشته باشیم و این پسرخاله نامحترم بعد از شنیدن این سخنان بحق بدون خداحافظی تلفن را قطع میکند ( به درک ) . سخن من به همه بسیجی های مفت خور است که اگر فردای آزادی ایران این حقوق غصب شده ملت را از حلقومتان بیرون کشیدیم گله ای نداشته باشید ها و نگویید ما در خوردن بیت المال مامور و معذور بوده ایم پس از آینده خودتان بترسید و هر چه سریعتر به دامان ملت ایران بازگردید .

خانم رجوى: فراخوان روحانيون به عزل خامنهاى، حاكى از پايان رژيم آخوندى و تعميق و بازگشت ناپذير شدن شقه درونى و بازتاب قيام مردم است

10:26:18 PM 1388/5/26

مذاكره و امتياز دادن و سرمايه گذارى روى اين رژيم رو به سقوط نامشروع، در حكم مشاركت در سركوب مردم ايران و محكوم به شكست است
خانم مريم رجوى، رئيسجمهور برگزيده مقاومت ايران، فراخوان بسيارى از روحانيون را به عزل خامنهاى، نشان آشكارى از دوران پايانى ديكتاتورى قرون وسطايى حاكم و بازتاب قيام سراسرى مردم ايران و درهم شكستن طلسم ولايتفقيه توصيف كرد. وى گفت قيام مردم ايران در سومين ماه خود، در حالى كه دامنهاش به بازار تهران هم كشيده شده است، باعث تعميق و گسترش و بازگشت ناپذير شدن شقه و شكاف در درون رژيم و ريزشهاى مستمر و فزاينده گرديده است.
جمعى از روحانيون قم و مشهد و اصفهان با ارسال يك نامه سرگشاده به مجلس خبرگان رژيم، به تاريخ 24مرداد، خواستار عزل خامنهاى شدند. آنها اعلام كردند خامنهاى با تبديل سپاه پاسداران به گارد شخصى خود و تبديل راديو و تلويزيون بهمبلغ و مدافع خود، ولايتفقيه را به خلافت و سلطنت روحانى تبديل كرده است. در حكومت او حوادث غريبى واقع مىشود که روى بدترين جانيان را سفيد کرده است. قبل از آن نيز آقايان منتظرى، طاهرى اصفهانى، بيات زنجانى، دستغيب و نمايندگان ادوار گذشته مجلس رژيم نيز خواستار عزل خامنهاى شده بودند. رئيس سابق مجلس رژيم نيز به افشاى جنايتهاى فاشيسم دينى حاكم بر ايران در زندانها و شكنجهگاهها و از جمله تجاوز وحشيانه به دختران و پسران زندانى پرداخت. همان جنايتها و فتواهاى رذيلانه خمينى از قبيل كشيدن خون زندانيان سياسى محكوم به اعدام و تجاوز به دختران جوان قبل از اعدام كه از سال1360 از سوى مقاومت ايران افشا شده است.
روحانيون قم و مشهد و اصفهان در اطلاعيه اخير خود نوشتند: مسئول اصلى درگيريها و خشونتها و کشتارها و زندانها در انتخابات اخير، شخص خامنهاى است و با توجه به اينکه چنين شخصى منعزل است هر نوع تعلل خبرگان در عزل وى که منجر به ادامه وضع موجود و تبعات بعدى خواهد بود و مسئوليت دنيوى و اخروى آن مستقيما برعهده اعضاى خبرگان خواهد بود. روز 20تير ماه گذشته، رهبر مقاومت ايران، طى پيامى به رئيس و اعضاى مجلس خبرگان از «بابت اتمام حجت» گفت آب از سر اين رژيم و سلطنت مطلقه دينى، هم‌چون سلطنت شاهنشاهى، گذشته و براى ممانعت از خونريزى و بغى و فساد هرچه بيشتر از سوى خامنهاى، از آنها خواست خامنهاى را بركنار و موقتاً آقاى منتظرى را جايگزين كنند تا مقدمات انتخابات آزاد تحت نظارت بينالمللى بر اساس اصل حاكميت مردم ايران فراهم شود و بلافاصله پس از اين تصميم مجلس خبرگان را منحل نموده و آن را از دامان خود و روحانيت معاصر بزدايند

شهادت مجاهد خلق علي اصغر يعقوب پور

اطلاعيه دبيرخانه شوراي ملي مقاومت
حمله به اشرف-شماره 84
حوالي ظهر امروز, دوشنبه 26مرداد (17 اوت2009) مجاهد خلق علي اصغر يعقوب پور, از كادرهاي قديمي سازمان مجاهدين خلق ايران و فرماندهان ارتش آزاديبخش ملي, پس از سه هفته درد و رنج و چندين عمل جراحي از جمله قطع پاي راست در بيمارستان بلد متعلق به نيروهاي آمريكايي, به كاروان شهيدان و جاودانه فروغهاي آزادي ايران پيوست. وي سه شنبه شب ششم مرداد (28ژوئيه2009) پس از ضربه سنگين مغزي و همچنين له شدگي پا توسط دژخيمان مزدور عراقي, از ناحيه شكم و بازوي دست چپ مورد اصابت گلوله قرار گرفت.
قهرمان شهيد, علي اصغر يعقوب پور, 47سال داشت كه 30 سال آن را به طور حرفه يي در مبارزه تمام عيار براي آزادي مردم ايران از استبداد مذهبي سپري كرد. او از زندانيان سياسي رژيم خميني بود و 4سال را در اوين و قزل حصار تحت انواع شكنجه ها به سر برده بود.
دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران در اطلاعيه شماره18 خود (سه شنبه شب 6مرداد) اعلام كرده بود كه اصغر يعقوب پور به خاطر اصابت گلوله در ناحيه شكم و شكستگي دست در شمار مجروحان وخيمي است كه نيازمند جراحي و رسيدگيهاي فوري پزشكي است اما مزدوران عراقي به دستور ولي فقيه ارتجاع از آن ممانعت مي كنند. در اطلاعيه شماره22 به تاريخ 7مرداد نيز خاطرنشان شده بود: « وضعيت مجاهدان خلق منصور حداد و اصغر يعقوب پور كه هر دو از ناحيه شكم گلوله خورده و از شب گذشته نيازمند رسيدگي فوري و عمل سريع شكمي هستند همچنان رو به وخامت مي رود. شوراي ملي مقاومت ايران براي رساندن كمكهاي حياتي پزشكي از همه سازمانهاي بين المللي پزشكان استمداد ميكند و همچنانكه شب گذشته اعلام كرد مسئوليت ممانعت از ورود پزشكان به اشرف و مرگ مجروحاني را كه نيازمند كمكهاي حياتي هستند بر عهده نوري مالكي مي داند و به محاكم بين المللي شكايت مي كند».
اصغر يعقوب پور در شمار 12 مجروح وخيمي بود كه سرانجام پس از 48ساعت تاخير در پنجشنبه شب هشتم مرداد توسط نيروهاي آمريكايي به بيمارستان بَلَد انتقال يافت.
مقاومت ايران نوري مالكي را به عنوان مجري دستورات ولي فقيه ارتجاع در تهران, نخستين مسئول جنايت بزرگ عليه بشريت در اشرف بر طبق «توافق دوجانبه» با خامنه اي ميشناسد و او را به پاسخگويي در دادگاههاي بين المللي فرا مي خواند.
ايرانيان با اعتراضات و تظاهرات و اعتصابهاي خود در سراسر جهان براي ممانعت از جنايت و كشتار و غارت و ممانعت از تجديد فجايع انساني در اشرف, به تأكيد از دولت آمريكا اجراي ماده45 كنوانسيون چهارم ژنو را براي برگرداندن حفاظت اشرف به نيروهاي امريكايي خواستارند.
همچنانكه هزاران پارلمانتر و حقوقدان و كميته هاي پارلماني در 14كشور جهان اعلام كرده اند, دولت آمريكا كه ساكنان اشرف را خلع سلاح و بيدفاع نموده و با يكايك آنها موافقتنامه يي مبني بر تضمين حفاظت آنها تا تعيين تكليف نهايي امضاء كرده است, بيش از اين نبايد بر جنايت عليه بشريت در اشرف چشم بپوشد. ماده45 كنوانسيون چهارم ژنو با صراحت مقرر كرده است: «اگر دولتي كه انتقال حفاظت به او انجام شده از احترام به تعهداتش براي حفاظت افراد سرباز زند, دولتي كه انتقال را انجام داده است (در اينجا يعني ايالات متحده آمريكا) ميبايستي دست به اقدامات مؤثر براي تصحيح وضعيت بزند و يا اينكه بخواهد كه افراد حفاظت شده مجدداً به او برگردانده شوند. چنين درخواستي بايد اجابت شود».

دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران
26مرداد1388 (17اوت2009)